...

من روزی این هوا زر میزنم اون وقت این دختر خاله ناتنیم مثل مجسمه ی ابوالهول اینجا ( اینجای اینجا که نه ٬ یه وجب اون ور تر) بالاسرم واستاده میگه لنگش کن !!‌ (البته منظورش اینه که یه پست تازه میخواد !! ) تازه میخواد این دفعه یه کم مربوط زر بزنم تا بتونه کامنت هم بده !!‌ عجبا !!!‌ آخرالزمون شده !! دختر مردم از آدم چه تقاضا ها که نمکنه !! واه واه !! مگه وبلاگ مثل دفترچه یادداشت خود آدم نمیمونه که آدم هر چی دلش خواست توش بنویسه !! با زور و تهدید که نمیشه آدم پست تازه کنه !! اونم از خطهای کند دانشگاه !! بنابر این من از همینجا یه بیانیه صادر میکنم و بدین وسیله مشت محکمی میزنم اونجای هرکی بخواد به من زور بگه !!

به قول هودر بزرگ٬ اگر ماه را در دست چپ من بگذارید و خورشید را در دست راستم (یا برعکس) ٬ من تو این وبلاگ هر چی دلم بخواد مینویسم D: مثلاْ الان دلم خواست که گلاب به روتون گلاب به روتون ٬ روم به دیفال٬ چیز شعر بگم که گفتم !!‌ اگه هم هوس کنم یه ماه روضه بخونم و گریه کنم میکنم.

پ.ن. هر جور راحتترم P: