برا اینکه به زندگی عادیم برگردم و از این حس و حال نوستالژیک و از این حالت تسلیم و از این کُمای آگاهانهای که درگیرشم در بیام و خودم را برای دوباره زندگی کردن و جنگیدن آماده کنم ٬ تصمیم گرفته بودم که یه کار خفن بکنم ! یه کم هیجان مفرط برای خودم تجویز کرده بودم . قرار بود آدم بکشم ٬ کاملاً هم آماده کرده بودم خودمو . نقشش هم خدا بود ٬ یعنی مو لای درزش نمیرفت ٬ کلی هم هیجان داشت ٬ کلی هم میشد خندید قبل و بعدش ٬ کلی هم خاطره میشد ٬ این دمدمای آخر همه هم میفهمیدن با چه جونوری طرف حسابن !! ... کلی هم خطرناک بود (هوارتا) که من طبیعتاً میمیرم براش . تازه کلی هم کثافت کاری و اعمال خلاف عفت توش بود که بیا و ببین (به به !! ). تو برنامه حوری پری هم لحاظ شده بود به میزان کافی . فقط وقتی واسش تعریف کردم که قراره چی کار کنم و کی قراره چجوری شهید شه بهم اثبات کرد که خطرش خیلی بیشتر از اونیه که من فکر میکردم !! یعنی این میثم خاک بر سر اگه واسم اثبات نمیکرد که ۱۰۰٪ (بدون بر و برگرد) این وسط غیر از اونی که من میخواستم بکشم یکی دیگه هم میمیره حتماً پروژم رو اجرا میکردم. (نخیر میثم فقط مشاور بود هیچ نقشی هم نداشت . فقط نظرش خواستم ) نشد خلاصه دیگه ... حالا هم که فکرش رو میکن میبینم اون موقع داغ بودم حالیم نبود ولی خداوکیلی خیلی خرم من ( آره احسان جون همونی که تو راس میگی : ۴حرفی ؛> ) اَه ! سگ تو روحش ! دو تا ایدهی محشر دیگه زده به کلم (که میثم هم تایید کرد) ولی مشکل اینه که دیگه وقتی نمونده ! چرا مخ من همیشه یکی دو ماه دیر ایده زدنش میگیره ؟!
پ.ن.۱. فقط بگم که پیام ٬ منا ٬ مریم ٬ احسان ٬ خطر بد از زیر گوشتون رد شدا .. حالا ترکشاش به کی میگرفت من بیلمیرم !! فقط ممکن بود خودم رو ممنوع الخروج کنن D:
پ.ن.۲. علی به رفیقت بگو کنسل شد قضیه . حداقل فعلاً !!
پ.ن.۳. سعید تو هم دیگه ماشینت رو نمیخوام (البته فعلاً :> )
پ.ن.۴. راستی یه مقادیری مواد بیهوش کننده رو دست من باد کرده کسی نمیخواد ؟