...

یه مدت بود که این وبلاگ بدتر از خودم بوی نوستالژیک متعفن می‌داد. نه اینکه دیگه ننویسم حتماً هم مینویسم ولی شاید بد نباشه چند روزی یا چند هفته‌ای چیزی نگم تا کم‌کم خودمو جمع و جور کنم. یکی دو هفته دیگه میرم آلمان شاید از اونجا دوباره شروع کنم به نوشتن شایدم زودتر شایدم دیرتر. به هر حال امیدوارم زیاد طول نکشه . اصلا دوست ندارم گنده‌گوزی کنم و فلسفی حرف بزنم یا استعداد زر زدنم رو به رخ کسی بکشم. بامزگی هم نمی‌کنم. ساده می‌گم. هرچی باشه من دارم وارد یه دوره‌ی جدیدی تو زندگیم می‌شم که ... اگه قرار باشه الان بِبُرم ٬ خوب انصاف نیست. فقط احساس تنهایی و خستگی می‌کنم مثل خیلیای دیگه٬ پس گه خوردم اگه انتظار همدردی از کسی داشته باشم. خب اینکه کسی درک نمکنه یا نصفه نیمه درک می‌کنه هم اصلاً نباید مهم باشه . مگه من خودم نمی‌گفتم که من به خود وامانده ام ؟!! حالا اگه کسی بود که تو این دوره دست منو بگیره و بهم روحیه بده و کمک کنه خوب می‌شد ٬ یکی که می‌فهیمید ولی ... بهتر آنست کمی چیز کنم ...

اینم پستیدم که دو تا نکته بگم (گفتم نکته ؛ یاد مرحوم احسان‌اِف عزیز افتادم که دیشب هرچی از زندگی داشت چپوند تو دوتا چمدون و رفت اون ور دنیا که زندگی تازش رو شروع کنه ! یادش بخیر ! ). خلاصه می‌گفتم : یکی اینکه لینکدونی بالای صفحه رو مرتب هر روز آپدیت می‌کنم که شما هم در وبگردی‌های روزانم شریک شین. دیگه اینکه بلاگرولینگ رو آپدیت نمی‌کنم واسه لینکدونی. اگه پست تازه کردم بلاگرولینگ رو هم پینگ می‌کنم که خبر شین. ولی اگه دوست داشتین هر روز می‌تونین بیان لینکدونی حال کنین.

زت زیاد. التماس دعا . بای‌بای.