بزودی دعوی پیغمبری خواهم کرد و همهتان را به کیش خود خواهم خواند .
پس چندی دیگر منتظر من بمانید تا از این کوه فرود آیم. آنگاه چهرهی نورانیم گواه همه چیز خواهد بود. فقط تو را سر جدتان مرا با سنگ نزنید ها . قول میدهم اصرار چندانی نکنم. هر چه باشد من هم خیر شما را میخواهم هم خیر خودم را.
من هنوز منتظر الهامم. نمیدانم چرا نمیاید. به گمانم دیگر دیر کرده است. ولی مادرقهوه خانه همچنان منتظر الهام میمانیم تا بیاید. آخر قرارمان اینجا بود از اول !!