زیستن ... چه سکوت دهشتناکی است که ضربان بودن تنها تازیانههایی هستند که گهگاه این سکوت را میشکنند تا با بیرحمی نگذارند به نبودن٬ عادت کنیم ... و عادت٬ چه تنفری دارم من از این فریب ٬ عادت یک دروغ است که همه مجبوریم آنرا بپذیریم که آخر اگر به زیستن ٬ به بودن ٬ به زندگی ٬ به روزمرگی ٬ به دم زدن در آلودگی بازدم دیگران ٬ به لذتهای پوچ هر روزه ... به هر چیز ... « عادت » نکنیم ٬ چه بکنیم !!
واقعاً خنده دار است ... و من با تنفر میخندم ...