دیشب آنچه من و حسن کردیم چیزی اندکی بیش از دیوانگی بود . بیچاره مخمل ... طفلک بعد از اینکه بیش از شصت و هفت بار مرتب تکرار کرد و فریاد زد شما ها دیوانهاید و بلکه دیوانه کمتان است ٬ نومیدانه سعی کرد بخوابد که چیزی نبیند و نفهمد ... حیف که ما کرممان خیلی بیشتر از این حرفها بود !