...

همین‌جوری داری سقوط می‌کنی ... الان یه جایی وسط زمین و هوا داری دست و پا میزنی و طبیعتا دستت به هیچ‌جا بند نیست آخه وسط زمین و هوا چیزی نیست که دستت رو بهش بند کنی ... داری گروپی میای پایین و دیگه اونقده برات عادی شده این سقوط که کم‌کم یادت رفته تو الان بین زمین و هوایی ... آره دستت به هیچی بند نیست ... یه هو بهت ایست میدن !! بعد بهت میگن آهای آقاهه (....) !!!!!

ناراحت می‌شی ٬ شاید حتی گریه کنی . بعد بهت میگن تو روخدا یه وقت کاری نکنی ها !! آرووم باش خب ؟!! ... بعد هم شب بخیر و خدافظ ... خب یه کم فکر می‌کنی ... آخه لعنتی آدمی که داره سقوط می‌کنه که کاری نمیتونه بکنه ... خودت رو ول میکنی ... دوباره و همچنان سقوط می‌کنی !!