...

باید بود ... باید گفت ... باید کشید ... باید برید ... باید گذشت ... باید رفت ... باید سکوت ... باید گریست ... باید عشق ... باید تنهایی ... تنهایی ... تنهایی ... تنهایی ... تنهایی ....

شایدم دیر است اما... چشمهام رو که می‌بندم صدای باده که میپیچه توی گوشم و داد میزنه ... واقعاً من اینجا چه کار می‌کنم ؟

دلم واسه یه چیزی تنگ شده که نمیدونم چیه ... تو میفهمی اینو نه ؟ تو می‌فهمی اینو عوضی نه ؟

شاید دلم واسه اون دره‌ای که قرار بود چشم بسته منو ببرید اونجا چشام رو باز کنید تنگ شده ... شاید دلم واسه آخرین باری که نماز خوندم تنگ شده ... شاید دلم واسه یه خواب طولانی تنگ شده ... شایدم ...


3.4 mg