خب ... آخرش که چی ؟ مگه نه که همش یه قصهست ؟ قصهی ما به سر رسید ... نرسید ... رسییید ... نرسییید ... نرسیید .... رسییید ...
(ادامهی دریوریهای امروز )
خب ... آخرش که چی ؟ مگه نه که همش یه قصهست ؟ قصهی ما به سر رسید ... نرسید ... رسییید ... نرسییید ... نرسیید .... رسییید ...
بسه دیگه هر چی مستقیم رفتی ٬ ببین بعضی وقتا هم باید بپیچی شاید واسه همینه که زیاد میخوری به دیوار ... یه بنبست همیشه یه بنبسته ٬ چرا نمیره تو کتت که ؟
الاغ
با یارو گیه دیت گذاشتم به شرطی که نکنتم ! قرار شده گیا رو بیشتر بشناسم ... هرچی باشه پسرا رو بهتر درک میکنم . تازه قراره اگه من بچهی خوبی بودم دراگ هم بهم یاد بده از کجا تهیه کنم ولی هنوز نگفته بچهی خوب یعنی چی !
ببین من چشامو که میبندم انگاری تازه چشامو واز کردم ... دیدی خیلی وقتا چراغا رو که میبندی یه هو احساس میکنی دیگه هیچی نیست ٬ بعد کم کم همه چیو میبینی ... بالاخره که چی ؟ یا هست یا نیست .. درست مثل وقتی که چشاتو محکم به هم فشار میدی یه هو یه چیزی شبیه نور یا برق میدووه تو چشات ...
فکر کردن چیز بدیه ولی دیدن خیلی بدتره ... اگه آدم بتونه به چیزایی که نمیبینه فکر کنه خوبه ولی بعضی وقتا زیادی جلوست .. چشاتو میگیره ول نمیکنه ... اونوقت تو میخوای به چی فکر کنی لطفاً ؟!
آره خر که نیستم میدونم داره عید میاد ولی به تخمم.
تولدم تو عیده ... اصلاً ناراحت نیستم که تولدم دیگه در کانون گرم خانواده نیستم .. اتفاقاً خیلی هم خوشحالم که تولدم خیلی هم تنهام ... شاید امسال خودم خودمو سورپریز کردم . یادمه پارسال تولدم موبایله از اون بالای کوه آنتن نمیداد ...
ببین صداش زیاده ... کمش کن ... صدای بلند واسه شنوایی گوش ضرر داره ... گوشای آدم باید خوب بشنوه ! اونقده خوب که دیگه هیچی نشنوه ... هیچی .
اه گرممه ... پس چرا اینقده میلرزم من ؟
ببین این برفه دیگه داره میره رو اعصابم ... دکتر بهم گفته شبا باید بخوابم . خانومه که رو دسکتاپمه هم گفته که سیگار نکشم . ولی امروز تو امتحان فکر میکنی به چی فکر میکردم ؟ یادته میگفتی حسودی میکنی ؟ یادته به چی حسودی میکردی .. میدونی یه لحظه امروز چی دیدم ؟ مزخرف میگم ؟ میدونم .
درد میکنه .. خیلی درد میکنه .. خیلی درد میکنه ... خیلی ...
شاید کرمه راس میگه ٬ وقتی تنهایی فرصت میکنی با خودت روبرو بشی ... ولی فکر کنم همیشه میشه فرار کرد .
الان من خیلی جلوی خودمو گرفتم که یه چیزیو نگما !
ببین خواب دیدم بچه دار شدم . این یعنی همهچی از اول .
کلی مورچه بودن .. لگدشون کردم ... پام رو که برداشتم زندههاشون داشتن فرار میکردن . از امروز منتظر میشم که یه روز یکی بیاد پاشو بذاره روم ... لطفا!
- میخواره .
- نخوارون بیشتر میخواره
من منتظرم ... نمیدونم منتظر چیا ... شاید منتظر یه نامه .. شاید منتظر یه خبر .. شایدم یه چیز دیگه که خیلی منتظرم ...
یه چیزی رو کشف کردم ... صدای آهنگی که تو خواب گوش میدی با خوابی که میبینی رابطهی مستقیم داره .
یه مشت خمیر میخوام باهاشون کاردستی درست کنم ... کلی چیزا ... بعد همشونو له کنم ..
یه بار یکی بهم گفت من تا اینجا تو زندگیم خوشبخت بودم ... هنوزم خوشبخته ولی نمیگم به چه قیمتی.
من خواهرمو دوست دارم . خوبه . خیلی .
این روانیه هم رفت بده :( الان دیگه هیچکس نیست حداقل یکی باشه ... بازم که خیلی شبه ... بودن خیلی لازمه .. من به بودنا احتیاج دارم ٬ یه جوری معتاد شدم . یعنی باید ترک کنم ؟
درخت مو رو دیدی ؟ همونی !
آدم ایدز بگیره اونوقت چقد وقت داره ؟ میخوام ببینم اگه وقتش کافیه دفعه بعد کاندوم نبرم.
یاد آلمان افتادم ... اون شبی که خودم قول خودمو شکستم و زنگ زدم ...
شیطونه میگه بزنم رو ترمزا ... کاش هنوزم تو ماشین بودی ...
وقتی هوا ابریه ساعتای آفتابی دیگه به درد نمیخورن ؟ نه ؟
تو رو خدا یکی به من بگه آخر سوئیت نومبر چی شد ... چرا ؟
درد میکنه .. خیلی ... خیلی ...