...

اندر فلسفه‌ی قلیان کشیدن پسر خاتون و میرزا :


میرزا گفت: به این کوزه قلیان نگاه کن، کمی تامل کرد و پکی زد. چه می‌بینی ؟
پسر گفت: قل قل میکند آقا جان
: فقط قل قل میکند ؟
- به گمانم آقا جان .
: پسر جان این حبابها را میبینی که از دل آرام آب بیرون می آیند آنرا متلاطم میکنند و میترکند ؟
- بله آقاجان
: خاطرخواه شده ای ؟
- پسر سرش را پایین انداخت
میرزا دوباره قل قلی کرد، صبر کرد تا آب آرام شود و گفت : حالا بگو چه میبینی ؟
- باز آب آرام شد آقاجان
: و چه ماند ؟
- دود آقا جان .
سیگاری شده ای ؟
پسر چهره سرخ شده اش را پایین تر انداخت .
: بیا ! بیا نزدیک و ببین ته آب چه مانده ؟
- یک لرد سیاه آقاجان !
: میبینی آن حبابها که از دل آب بیرون آمد چطور سم تنباکو را گرفت ؟
- بله آقاجان .
: پس قلیان بکش پسر جان ٬ آن در را هم پشت سرت ببند ...

پ.ن. آهنگ این زیر هم درست شد و الان خیلی راحت پلی میشه.