...

وقتی میخوای از یه برکه فرار کنه خودت رو میندازی تو رودخونه . میدونی که جلوتر ممکنه آبشار باشه ٬ میدونی که جریان آبش خیلی تنده ٬ میدونی که هی میخوری به سنگای توی رودخونه و خونت میاد ٬ دردت میاد .. ولی میری تو رودخونه ٬ خودت رو ول میکنی ... خودت رو میسپری به آب .. که ببرتت .. که بری ٬ که نمونی ...

میدونی ؟ تنهایی آدم رو ضعیف میکنه . ضعیف میشی . تنهایی شنا کردن تلخه . میدونی کجاش تلخه ؟ وقتی که یاد اون سه تا بوس کوچولو میفتی . اولیش گوشه‌ی سمت چپ لبا نرسیده به لپ ٬ همون‌جا که موقع خنده چال میفته ٬ دومیش پشت کنار گردن ٬ سمت راست ٬ سومیش روی چشم سمت چپ ٬ همونی که نیگاش خیسه ...

یه قصه‌و فراموش ...