...

ببین نگاه کن، میخوام یه چیزی یادت بدم که خیلی مهمه، یعنی اینکه واسه ی من خیلی خوب مهمه، واسه ی تو را دیگه نمیدونم که، ببین، بغل کردن خیلی مهمه، حالا بهت میگم چرا، ولی اول باید بگم که چقدر مهمه، خیلی خیلی زیاد، خیلی بیشتر از خیلی‌تای بزرگ من و خودت، خوب؟ حالا میدونی باید چی جوری بغل کنی؟ فرض کن که تو یه کمی کوچولو قدت از من کوتاهتر باشه، ایده آلترینش اینه که فقط یکمی کوچولو قدت کوتاهتر باشه ها، اگه بیشتر باشه فاصله ی قدی ماها خراب میشه خوب، دیگه هیچی اینجوری که من میگم نمیشه، بعدش تو میای جلوی من، اولش من دستامو دور کمر تو حلقه می کنم و تو دور گردن من، بعد خودمونو تا جایی که میشه می کشیم عقب، اونقدر عقب که بازوهامون درد بگیره، یه درد شیرین و خیلی خوب، بعدش یه عالمه وقت باید تو چشمای هم نگاه کنیم و هیچی نگیم، فقط نگاه کنیم، سعی کنیم از توی اون دایره ی قهوه ای و سیاه همه چیزو بفهمیم، بعد که خوب نگاه کردیم، بعد که پر شدیم از حرف و نگاه و سکوت، اونموقع تو میای کف پاهاتو میذاری روی پاهای من، حالا که تو اومدی یکمی بالاتر دقیقا همقد شدیم، وووی، چقدره کف پاهات سرده دختر :) ،حالا یه دستت دور گردن من و یه دستت هم دور کمرم، منم همینطور، سرتو هم کجکی میذاری کنار سرم، اون نقطه ی اتصال گردن و شونه م، همونجایی که همیشه بوی عطر سرد میده، همونجایی که آدم اگه بخواد گریه کنه سرش را میذاره اونجا، بعدش منم همین مدلی ام دیگه الآن، اونوقتش همدیگه را بغل می کنیم، آروم و طولانی، اونجوری که ذره ذره ی تن تو بتونه حس کنه که توی یه بغل امن و گرم احاطه شده، ازون بغلا که هیچوقت دلش نمیخواد آدم از توش بیاد بیرون، بعدش کم کم تنگ تر و محکم تر میکنیم این بغله را، اونقدر تنگ که دم و بازدممون با هم همآهنگ بشه، هردوتامون همزمان نفس بکشیم با آهنگ نفسهای من، می بینی؟ دیگه نفست نمیگیره، منظم نفس می کشی، هووووم! خوب چون با آهنگ نفس من داری نفس می کشی دیگه، منم آهنگ نفسم منظم و خوبه آدم این مدلی راحت هوا را میکشه تو دیگه خفه نمیشه، مگه نه؟ بعدش حالا من یواشی دارم پشت گردنتو نازی می کنم، یه جوری که موهات تو هم گره نخوره، ببینم، موهات بلند شده تا الآن دیگه، مگه نه؟ بعدش تو آرومه آرومی، خیلی آروم، بعد من یهویی می بینم که انگاری گردنم خیس شده، بعدش میبینم باز که نفست هم که دوباره نامنظم شده، بعدش میگم بهت ببینمت دختره، ولی تو محکم سرتو می چسبو.نی به شونه م که من چشمای خیستو نبینم،ولی من که از رو نمیرم که، خوبم داره گریه می کنه نمیتونم که همینجوری ولش کنم، اونقده سرمو میکشم عقب تا آخرش صورتتو می بینم،آخی چشمای خیس و قرمزشو :* :* ، بعدش میگم ااااا ، برای چی گریه می کنی آخه تو، بعدش میشینم لبه ی تخت و تو رو عین این بچه کوچولوها میشونم روی پاهام، سرتم تکیه میدم به شونه م، بازوهامم محکم دورت حلقه میکنم که همه چی امنه امن بشه برات، که تو راحت همه ی گریه هاتو تا آخرش بکنی،بعدش تو یهویی میگی هق هق، آخی، نمیدونی وقتی داری این مدلی گریه میکنی چقدر دل آدم کباب میشه که، میدونی ازون آدمایی هستی که همه ی وجودت حست را نشون میدن، وقتی میخندی همه ی وجودت میختده، یعنی آدم فقط حرکت دستت را هم اگه نگاه کنه شاد میشه، وقتی هم داری گریه میکنی همه ی وجودت گریه میکنه، همه ی تنت داره میلرزه الآن تو بغل من، منم هی محکمتر بغلت میکنم که نلرزی، ببینم، مگه بغل من گرم نیست؟ بعدش تو یه عالمه ی خیلی زیاد گریه می کنی، هق هق، می لرزی، شدید می لرزی ها، بعدش آروم میشی، تموم میشه همه چی، همونجوری آروم سرت رو شونه ی منه، اونوقتش خوابت میره، همونجا تو همون حالت، بعدش نمیدونی تو خوابت چقدر قشنگ میشی که، بعدش من یواشی یه جوری که بیدار نشی میخوابونمت رو تخت و شروع می کنم نگاهت کردن، کف دو تا دستاتو چسبوندی به هم و بعدش گذاشتیشون زیر این گونه ت، روی بالیش، عین بچه های کوچیک چهار ساله، بعد توی خواب صورتت خیلی آرومه، نمیدونم چیجوری بگم آرومیشو که بفهمی، ازون آروما که آدم دلش میخواد یواشی پلک دو تا چشماتو ببوسه، بعدشم پیشونیتو ببوسه، بعدش بیدار همینجوری بالای سرت بشینه و مواظب باشه که هیچی اون آرامشو ازت نگیره، ازون آرامشا که آدم وقتی تو قیافه ی یکی میبینه خودشم آرومه آروم میشه،از همونا که من فقط تو صورت تو دیدم، بعد یه گریه ی شدید و طولانی توی بغل خودم، تو همینجوری خوابی و من همینجوری نشستم دارم نگاه میکنم، بعد از یه عالمه وقت چشماتو آروم از هم باز میکنی، منو نگاه میکنی، یه لبخنده خوبی میزنی، اونوقت میگی سلام :)