...

ما، من و تو، دو تا مبل چرمی بزرگ سرمه ای، یه میز گرد با شیشه ی قهوه ای
تو، روی مبل، یا بهتر بگم، غرق شدی توی مبل، پاهایی که بی توجه گذاشتیشون زیر میز، یه جفت پا توی یه جفت بوت کثیف
تو، چشمای خیس و قرمز
تو، یه دست سیگار روشن که دودش پیچ میخوره و میره تا سقف، یه دستت هم بی هدف بین موهای کوتاه روی پیشونیت، پریشونه پریشون
من، نشستم لبه ی مبل با یه ماگ بزرگ قهوه ی داغ، نه، جرات نمی کنم به چشمات که خیره موندن رو صورت من نگاه کنم، نگاهم به اون دودیه که ار نوک سیگارت بیرون میاد، تا سقف
هیچ حرفی نیست، سکوت مطلق
بعد...
میگی رفت
سیگارت از دستت آروم میافته روی موکت و خاموش میشه، یه لکه ی سیاه روی یه موکت آبیه روشن
یه سر با موهای پریشون بین دو تا دست با انگشتای کشیده
یه مرد که داره جلوی من شونه هاش می لرزه
میشنوی؟ صدای هق هق
نه پسر، من جرات بغل کردنه یه مرد شکسته را ندارم، نه، میرم از اتاق بیرون
تمام