...

فلاش بک ...

Maybe the question is How To Be ... or How Much To Be ?!!


باید لباسامومو عوض کنم ... بعضی وقتا تو هیچی جا نمیشم . همه چی تنگه .. خیلی تنگ ... همه چی یه جوریه ... حتی تو صدای تو هم دیگه جا نمیشم ... این توریه چیه که انداختن رو همه چی ؟ میثم ؟ میثم‌ ؟‌ چند خط گوش میدی ؟ یادته ؟ دونه دونشونو یادته ؟ همون توریا رو میگم ... همون اسما ... فرق ما میدونی چیه ؟ میدونی فرق ما تو آخر شبامونه ؟ تو خوابیدنامون ٬ تو همین ندونستنا و نفهمیدنا .. تو همین تنگ بودنا ... تو دیدی و زبونت بند اومد ٬ من فهمیدم و دیوونه شدم ٬ اونا نخواستن و نخوندن و موندن ...
باید خط بزنم .. یه چیزی هست که باید خط‌خطیش کنم .. یه جایی رو میخوام که نقاشی کنم ... با مدادرنگیایی که نوکشون شیکسته . میخوام رو آینه‌مون یه نقاشی بکشم ... میدونستی خوشگل شدم ؟ خیلی ... خیلی خوشگل شدم ... چشام خوشگل شده ... خیلی ... لباس تنگ بهم میاد نه ؟ به چشام که خیلی میاد ... به خصوص وقتی میبندمشون ...


وان لَست گودبای ... (آناتما)