...
نامه‌ی وارده:

ببین آقاهه
تکلیف ما رو مشخص کن
نه یعنی که تکلیف خودت رو مشخص کن .
یعنی که چی
ما که قاطی کردیم
ببین اینجوری نمیشه
آخه یه آدم چقد میتونه متناقض باشه
تو تنهایی اندازه‌ همه آدمایی که من میشناسم تناقض داری .
اصلاً تو خود تضادی
از ساده‌ترین چیزا گرفته تا پیچیده‌تریناش
مثلاً درس‌خون نیستی
ولی یه جوریایی هم آخرشی
دیوونه‌ای ولی عاقلی
خلی ولی منطقی‌ای
این‌همه لیبرالی ولی مثل سگ یه هو اصول‌گرایی
بعضی جاها کلی اخلاقی هستی ولی کلی هم بی‌مبالاتی
تابو شکنی ٬ ولی واسه خودت هزارتا تابوی عجیب غریب داری
هیچی به تخمت نیست ولی همه‌چیو جدی میگیری
تخیلت زیاده ولی یه هو آدم میبینه که واقع‌گرایی
از هیچی ناراحت و خوشحال نمیشی ولی آدم میدونه که تو چقدر حساسی
لامذهبی ولی آخه اعتقادات داری واسه خودت
مهربونی ولی بعضی وقتا خیلی بی‌رحمی
عاشقی ولی نیستی
این‌همه دوست داری
ولی خب تنهایی
آدم همه‌چیزتو میدونه ها
ولی آخر پیش‌بینی نشده‌ای
از همه‌بدتر ٬
خوبی
ولی خیلی گهی
خیلی که میگم یعنی خیلیا
هم خیلی خوبی
هم خیلی گهی
ببین
نمیشه که
تو اگه می‌تونه با این همه تضاد شخصیت داشته باشی و زندگی کنی
بقیه قاطی میکنن
بقیه نمیکشن این همه پیچیدگی رو
میفهمی ؟!!
آقا ٬
بشنو از من ٬
مارباش یا ماهی !