بارون
یه شب وسط تابستون
به بارونه نم نم
راه بری و راه بری و راه بری
موقعه راه رفتن تب میکنی
سیگار هم شاید
فکر هم نمی کنی
فقط سرتو میندازی پایین و کفشاتو نگاه می کنی
چترتو هم جا گذاشتی
دعوامون شده بود ٬ تو بعد دعوا اومدی از خونه بیرون
من چترو دیدم
برش میدارم و مدواَم دنبالت
من دنبالت میام ولی تو که نمیدونی که
سرت پایینه
داری کفشات رو نگا میکنی
بعد میینی روی سرت بارن نمی ریزه دیگه
سرتو میگیری بالا،
میبینی یه چتر سرمه ای بالای سرته
سرتو میچرخونی و منو پشت سرت میبینم که چترو بالای سرت نگه داشتم که خیس نشی
ولی من که خیسه خیسم
میگی سرما میخوری،
میکشی منو زیر چتر
دوتامون الآن زیر چتریم
حرفی دیگه نمیزنیم
برمیگردیم خونه
قهوه ی داغ میخوریم کنار شومینه
ولی ...
اگه بارون نیاد چی ؟