...
یه روزی
که نه من میدونم چه روزیه
نه تو
یه هو میای بالای سرم
بعد من خوابم
توی اتاقم
تو آروم میشینی
بعد تو آروم منو میبوسی
من چشمامو باز میکنم
میبینم که تو بالای سرمی
بعد چراغم خاموشه ها
من خوشحال میشم ٬ لبخند میزنم
ولی اصلا حرف نمیزنم
بعد من تو رو اینجوری ( خودت بدون چه جوری‌ ) آروم می‌کشم توی بغلم.
بعد
ما یه هفته همون جا تو تاریکی با همیم.
بعد حالا چه اتفاقی میفته من نمیدونم که
هیچی هم نمیخوریم
غیر از یه چند تا شکلات کاکائویی که من تو کمدم داشتم
آها سیگارم داشتم راستی
در رو رو هیچ‌کی باز نمیکنیم
تلفنم جواب نمیدیم
بعد یه هو یه روز من از خواب پا میشم
میام اینجوری تو رو بغل کنم
بعد
میبینم کسی نیست
بعد چشمامو باز می‌کنم میبینم هیچی
هیچی نیست
بعد من منگم
من دارم فکر می‌کنم یعنی من خواب دیدم ؟
یا بیدار بودم ؟
یعنی اینا همه‌ش خواب بود یا ...
بعد
همین که دارم فکر می‌کنم که این چی بود
کی بود
راستکی بود یا نه
خواب بود یا بیداری
یه هو یه بویی میاد
یه بویی که
بوی توئه
...
همین.