...
بدیش اینه که مطمئنم که عاشق نیستم
بدترش اینه که مطمئن بودم که عاشقم نمیشم
زنگ زده بود ٬ صداشم میلرزید . مریض بود.
بعد گفت که مواظب باش . تو داری عاشق میشی . مواظب خودت باش .
بعد من خندیدم .
فکر کنم هم گفتم که برووو بابا ولمون کن .
بعد
دیشب خواب دیدم .
دفعه‌ی قبلم همه چی همین جوری شروع شده بود.
یادته گفتم دل آدم وقتی که میریزه پایین آدم تازه میفهمه چقد عمیق بوده ؟
خواستم بازم بگم که آره خیلی عمیقه .

من جادو شدم ؟

جادوی اول: " به انتظار بمان "
منتظرم نیستی؟
توی خوابت
صدای جادوی من نمی آید؟
یک روشنی شروع میشود
از گوشه ی شرقی...