...
و چنین گفت گیکس:

هنگام غروب، مردی به روستا آمد و گفت که پیامبر است. روستاییان او را باور نکردند و گفتند:"ثابت کن." مرد، باروی کهنه ای را که روبرویشان بود ، نشان داد و پرسید:"اگر این دیوار سخن بگوید و پیامبری من را تصدیق کند، باور میکنید؟"
روستاییان گفتند:"به خدا سوگند که باور میکنیم!"
مرد دست به سوی دیوار دراز کرد و گفت:"ای دیوار سخن بگو!"
پس دیوار زبان گشود و چنین گفت:" این مرد پیامبر نیست، فریبتان میدهد، او پیامبر نیست."