خدای عزیز
پگی بلو رفت. پیش پدر و مادرش رفت. من که خنگ نیستم میدانم که دیگر هرگز او را دوباره نخواهم دید.
برایت نامه نخواهم نوشت ، چونکه بی اندازه غمگین هستم. پگی و من عمری را با هم گذراندیم و حالا تنها شدم. طاس و فرتوت و خمیده و خسته روی تخت افتاده ام . پیری چقدر زشت است.
امروز دیگر دوستت ندارم.
اسکار