...
چند خط

• خدا خسته بود به زمین آمد - خود را دفن کرد.
• انسان خسته بود به آسمان رفت او هم دفن شد.
• زنی عاشق شد عشقش با او خوابید فردای آن روز ترکش کرد.
• مردی عاشق شد با عشقش یک روز خوابید فردای آن روز ترکش کرد.
• مردی کتاب می خواند خود را در سطرهای کتاب گم کرد.
• زنی کتاب می خواند خود را در سطر های کتاب پیدا کرد.
• مردی داستان می نوشت در یکی از داستان هاش مسخ شد - او هیولای ترسنا کیست.
• زنی داستان می توشت در یکی از داستا ن هاش به او تجاوز شد - حالا در دارالمجانین است.
• بازیگر، تقشی بازی کرد همیشه در نقشش ماند.
• پادشاهی نمی خواست بمیرد - مرد.
• گدایی می خواست بمیرد - نمی مرد.
• ماهی ها از اقیانوس گریختند اقیانوس مرداب شد.
• زمین پریشان شد و از پریشانی شروع به چرخیدن دور خودش کرد.
• آسمان پر از آه شد - از سنگینی فروریخت.
• جنایتکار توبه کرد او را به دار آویختند. به آسمان رفت و فرشته ها را کشت.
• فاحشه از ترس در کوچه جیغ زد. به زنان خانه دار در آن کوچه تجاوز شد.
• زاغی روی شاخهء بید نشسته است – در نظر او هیچ داستانی خنده دار تر از داستان آدم ها نیست.