...
Underwear:

خیلی خیلی یه دفه، می خوام بگم، یه لحظه میام ته ته آدم کثیف می شم، می گم مثلا شوور تو تصادف کنه بمیره، یا مثلا یه کم ملوتر یه جورایی به خواست خدا (ایول گردن خدا!) ناپدید بشه، بعد من بیام بگم گور بابای هرچی منطق و اصوله توی دنیا، بیام بگم منم و یه دل، بیام داد بزنم که منم و یه قلب درگیر، داد بزنما، بعد یهویی بیام دستتو بگیرم، زنم بشی، عین فیلمای فردینی، تا آخر دنیا... تا اون آخر دنیا... مثل کتابای داستایوسکی یه جای خیلی دور تو همین تهرون، یه گل و گوشه خیلی دور، با هم لاو بترکونیم، اصلا بترکونیم، یواشکی جیم بزنیم تو اتاق پشتی خونه خودمون، یواشکی سر تا ته نیایش و بابایی و اوشون و فشمو به هم وصل کنیم و همونطوری یواشکی هر غلطی دلمون خواست بکنیم، هر غلطی، هیچیم عادی نشه، هیچیم معمولی نشه، هیچکدوم بوسامونم تکراری نشه، هی هیجانش بیشترم بشه، اصلا همونطوری یواشکی تا ته ته دنیا بمونیم... میگیری چه فکر کثیف باحالیه؟ توام ازین فکرا می کنی؟ من خیلی...

پ.ن: اون ته ته های افکار پرنده
پ.ن.ن: اونایی که ضرورت نداره حرف بزنن لطفا چیزی نگن
پ.پ.ن: اونایی که همیشه سعی می کنن حدث بزنن، سعی کنن حدث نزنن، هیشکی نبوده
پ.پ.ن.ن: اونایی که فکر می کنن لازمه حرف بزنن، حتما بزنن
ن.ن.ن: اگه می دونست نمی گفت