من هر فیلمی که می بینم نظرم در مورد خونه ای که میخوام بخرمش عوض میشه
مثلا این فیلمه که امروز دیدما، امروز تصمیم گرفتم یه خونه سنگی بدون پنجره بخرم
آخه من خیلی شبیه خانوم هویشامم
بعدش خونم چراغ هم اصلا نداره
فقط شمع دارم
مثلا 4000 تا شمع روشن می کنم
همه شونم شمعای قدیمی کج و کوله
میدونمم تو میخوای بیای خونم همهشمعام رو فوت کنی
منم اصلاً رات نمیدم تو خونه هیچوقت
اصلاً خونهم no pet ه !
خونههه پنجره هم نداره که از پنجرهش بیای تو
ولی چون جلوی تورو هیچجوری نمیشه گرفت
از دودکش میای تو
مممم شایدم در زدی تا من درو باز کردم که ببینم کیه بپری تو خونه
بعدش میدویی شمعارو فوت میکنی
منم میدوم دنبالت که بگیرمت که شمعامو فوت نکنی خاموش شه
ازونورم تو راه شمعای خاموشو روشن میکنم
ولی این خیلی نامردیه . من چون دو تا کار دارم میکنم ٬ (هیچم من هنوز پیر نشدم) ٬ زود خسته میشم میافتم یه جایی همونجاها رو زمین
ولی تو بسکه گاوی دلت نمیسوزه برام که
میری همه شمعای روشنه دیگه رو هم فوت می کنی
حالا خونه تاریکه تاریکه
منم که همونجایی که از خستگی افتاده بودم هنوز افتادم، جون ندارم پا شه که
چرا شمعای منو خاموش کردی ها ؟
تو؟
همینطوری یواش یواش و کورمال کورمال، تو تاریکی داری دنبال من میگردی
منم که خب طبیعتاً کرم داره دیگه !
وقتی بوی تو رو میشنوم ( آخه نور که نداریم که ببینمت که) میفهمم که تو نزدیکمی
یه پامو دراز میکنم سر راهت
تو هم پامو نمی بینی
پرت میشی رو زمین
منم بغلمو وا میکنم
میافتی تو بغلم
:)
فک کن
بعدش تاریکه
بغلت می کنم
موهاتو ناز می کنم
تو گوشت لالایی می گم
میگم پیش پیش پیش پیش
پیش پیش پیش
بعد خودم خوابم میبره
میخوابم
یه عالمه آروم و طولانی
اونوقت تو ؟
منو نیگا میکنی
تو تاریکی
دستت رو میذاری رو صورتم
چشمات رو هم میبندی
بعد یواش یواش خوابت میبره
یه عالمه آروم و طولانی
هوم
:)