...
خیلی وقته دلم واسه دری وری نوشتن و روزمرگی لوس تو وبلاگ نوشتن تنگ شده . حالا الان یه هویی حسش اومد بذ ببینم چی میخوام بگم ...

امروز به خودم یه نصفه نیمه آف دادم که یه کم بخوابم و استراحت کنم . در راستای اینکه اصلاً راه نداره که الان بخوام دپ بزنم و این صوبتا ٬ پس در مورد ایران و آمریکا و حال و گذشته چیزی نمیگم و به شیوه‌ی خود گول زنی مداوم ادامه میدیم . کلاً همه چیز خوبه و زندگی زیباست و اینا ٬ یه کم فشار کارا زیادی زیاد شده که اونم سعی مکنیم باهاش یه جوری راه بیایم ٬ اما بعد ٬
خب ٬ عارضم که ...
من خاک برسر بازم عاشق شدم. راسته که میگن دوای درد عاشقی فقط دوباره عاشق شدنه ها ! البته من هنوزم که هنوزه Emma رو خیلی دوست دارم . هر وقت عکسش رو نیگا میکنم بازم ته دلم میلرزه و همیشه فکر میکنم اگه منم یه Emma داشتم همون کاری رو میکردم که Craven تو لبه‌ی تاریکی کرد. هنوزم که هنوزه وقتی بهش فکر میکنم ته دلم میلرزه و چشام باباقوری میشه . خب ٬ هیچی اولین عشق آدم نمیشه دیگه چی کار میشه کرد! اونم وقتی که یه بچه مدرسه ای باشی و عاشق یه دختره‌ی ملکوتی بشی و بری فیلمش رو پیدا کنی و هفته‌ای سه بار همه‌ی ۲۴ ساعتش رو هی نیگا کنی و .... هووومممممم .
ولی ایندفعه‌ایه فرق داره . همون اولش که دیدم فهمیدم من تا آخر فیلم عاشقش میشم٬ آخه تام‌تام هم که عاشقش بود دیوونه بود. یه جور دیوونه‌ی خوبی که من خیلی باهاش احساس نزدیکی میکردم. بعد از بلو ی کیشلوفسکی ٬ میلیون دالر هتل تأثیر گذار ترین فیلمی بود که دیده‌بودم. آلبوم فیلمش و صحنه‌ی اصلی فیلمش که تام‌تام داره میدوئه که از بالای هتل بپره رو گذاشتم همین چند پست پایین تر . الان متوجه شدم که کلاً دخترایی که آدمایی که عاشقشون میشن آخر فیلم از یه بلندی میپرن و به ملکوت میپیوندن ٬ قابلیت زیادی دارن که منو خل کنن. دیگه این فیلم مای لایف ویتاوت می رو چند روز پیش دیدم که منی که موقع فیلم دیدن به زور گلوله هم احساساتی نمیشم کلی غلیان روحی شدم و حتی نزدیک بود گریه کنم (مطمئنن اگه گریه کرده باشمم اینجا نمینویسم که ! ) خیییلییی خووب بود. سارا پولی نقش یه دختر ۲۴ ساله‌ی فرانسوی رو بازی می‌کرد که سرطان داشت و یه هو دکتره بهش میگه تا ۲۰ روز دیگه میمیره و اون یه نیروی عجیبی میگیره واسه زندگی کردن و قشنگ زندگی کردن ! اون صحنه‌ای که دکتر بدون اینکه تو چشاش نگا کنه بهش گفت تومر داره و اون گفت wow ! و اون صحنه‌ای که تو رستوران نشست و یه هو شروع کرد به نوشتن لیست things to do before i die ... و اون آخر فیلم که رو تختش دراز کشیده بود و به بچه‌هاش و همسرش و زندگی آینده‌ی اونا از پشت پرده داشت نگاه میکرد ٬ و اون نوارهایی که برای هر سال تولد بچه‌هاش پر کرد و داد دکتر تا هر سال بهشون بده ... اینا منو شهید کردن ! امشبم که داریم میریم میلیون دالر بیبی ببینیم کلینت جون چی درست کرده ! میگن اینم کلی اندوهناکگینه اینا. حالا تا چه شود . تو این فیلمای اخیر ٬ فایندینگ نورلند هم محشر بود ٬ و باید به نظر من به اون بچه‌ هفت ساله‌هه اسکار بدن (هر چند به نظر من اسکار کلاً چیز مزخرفیه ٬ ولی خب فکر کنم به بچه‌هه اسکار بدن خوشحال بشه !)

در حال حاضر هم حوصله ندارم واسه این پستم و این همه اسم و اینایی که نوشتم دونه دونه لینک به آدماش و عکساش و فیلماش بدم ٬ گوگل همین بغله دیگه ... حالا شاید چند ساعت دیگه اگه دیدم سرم خالیه لینکام رو هم درست کردم.

دیگه اینکه با تشکر از فرناز ٬ داش علی و آیدا ٬ به طرز وحشتناکی خوشبو شدم :)‌ من اگه میدونستم بعضی ادکلنا جاذبه‌ی بغل پذیری آدم رو اینقدر میبرن بالا و ملت هی میان که بوت بکنن خوب زودتر آستینام رو واسه خودم بالا میزدم ! از این به بعد به گوزن و قورباغه‌م هم ادکلن مخصوص خودشون رو دارن ! گوزنه رو بگو که چه کیفی میکنه خوشبو میشه بعد اون یکی گوزنه‌م هی بغلش میکنه و بی‌ناموسی میکنن ! نمیگن خب منم دلم میخواد ... انی وی ٬ من الان بوی غلمانای (قلمان‌ بود یا غلمان) بهشت رو میدم گمونم !

دیگه اینکه یه تیر و دو نشون که میگنا ٬ همین جایزه‌ی ولنتاین من بود که مثکه خوب چیزی بود :) کلاً واسه ولنتاین همدیگه رو جایزه بدین ٬ خوبه !

دهه ٬ الان باید برم آیس اسکیتینگ ٬ داره دیر میشه . بر میگردم بقیشو اگه حال داشتم بازم مینویسم (اگه همینا رو هم پاک نکنم به گمونم البته )