...
با یه کلیسای تاریک و ساکت
که سه ردیف شمع تو سالنش روشنه
و اون مردیکه که هر روز اونجاست
و شمعش رو تو دستش گرفته
و سرش رو پایین انداخته
و شمعش رو محکم فشار میده
و دعا میکنه