...
یکی بود یکی نبود
یه چوپانی بود
توی یه دهی
بالای یه کوهی
بین چند تا تپه ای
که نی می زد
برای گوسفنداش
برای همه شون، برای همه ی همه شون
یه چوپانی بود که هر روز صبح
جلوی یه گله گوسفند راه می رفت و همه ی یه دونه گوسفند گله اش دنبالش راه می افتادن
یه چوپانی بود که همه ی یه دونه گوسفند گله ش را هر روز می برد به یه دشت دور
بین چند تا تپه ی بلند
پر از گل و علف های خوشبو
یه چوپانی بود که برای یه دونه گوسفند گله ش نی می زد
بلند
طولانی
آروم
غمگین