...
ولی ٬ بعد یه مدت که خونش رفت ٬ هنوز یه کم جون تو تنش مونده ... وقتی که آب میگیرن روش که خونش رو بشورن ٬ اون لحظه‌ی اولی که آب سرد رو روش میریزن ٬ یه تکون کوچیک دیگه دوباره میخوره ... یه جوری که انگار میلرزه .. یه جور لرزیدن ناگهانی که انگار میفهمه همه چیز تموم شده. میفهمه دیگه مرده. دیگه نیست.میفهمه دیگه دست و پا زدناش هم حتی تموم شده . میفهمه این آب سرد یعنی یاداوری همه‌ی اون دست و پا زدنا و جون کندنا . میلرزه .. تن بدون جونش میلرزه ٬ یه کوچولو ....
0