یکی بود ... یکی نبود ....
علی کوچولو ... تو قصهها نیست ٬
مثل من و تو ... اون دور دورا نیست ...
نه قهرمانه ... نه خیلی ترسو ...
نه خیلی پرحرف ... نه خیلی کمرو ....
زمین فوتبالمون رو یادته؟ اون گلی که از دورترین نقطهش زدی رو یادته؟ منو یادته؟ یادته ازت ترکیب میخواستم؟ یادته؟ روزنامهفروشی سر بهارستان یادته؟ درکههه یادته؟ داری بزرگ میشی نه؟ سخته نه؟ درد داره؟ بیشتر ترسناکه فک کنم تا دردناک. میدونم . خیلی ترسناکه که سوار یه ماشین خراب بشی و هیچوقت فکر نکنی ممکنه خاموش کنه ٬ چون اگه بهش فکر کنی خاموش میکنه ٬ اگه فکر نکنی هیچوقت خاموش نمیکنه٬ هرچقدر هم که خراب باشه. میدونی ٬ از همهی این فاصلهها بیزارم ٬ هر روز از یه فاصله فرار میکنم و خودم رو تو یه فاصلهی دیگه میندازم بدون اینکه بدونم طناب دور گردن خودم رو دارم فقط سفت تر میکنم ٬ ولی هنوزم هر روز حاضرم باهات تا روزنامهفروشی میدون بهارستان بیام و بعد برگردم... آره خب٬ دلمم تنگه.
برات یه هدیه دارم. یه چیزی که فکرشم نمیتونی بکنی. یه چیزی شبیه اینکه ... برات دعا میکنم. تو معنی اینو میفهمی ... مگه نه؟
علی کوچولو ... تو قصهها نیست ٬
مثل من و تو ... اون دور دورا نیست ...
نه قهرمانه ... نه خیلی ترسو ...
نه خیلی پرحرف ... نه خیلی کمرو ....
زمین فوتبالمون رو یادته؟ اون گلی که از دورترین نقطهش زدی رو یادته؟ منو یادته؟ یادته ازت ترکیب میخواستم؟ یادته؟ روزنامهفروشی سر بهارستان یادته؟ درکههه یادته؟ داری بزرگ میشی نه؟ سخته نه؟ درد داره؟ بیشتر ترسناکه فک کنم تا دردناک. میدونم . خیلی ترسناکه که سوار یه ماشین خراب بشی و هیچوقت فکر نکنی ممکنه خاموش کنه ٬ چون اگه بهش فکر کنی خاموش میکنه ٬ اگه فکر نکنی هیچوقت خاموش نمیکنه٬ هرچقدر هم که خراب باشه. میدونی ٬ از همهی این فاصلهها بیزارم ٬ هر روز از یه فاصله فرار میکنم و خودم رو تو یه فاصلهی دیگه میندازم بدون اینکه بدونم طناب دور گردن خودم رو دارم فقط سفت تر میکنم ٬ ولی هنوزم هر روز حاضرم باهات تا روزنامهفروشی میدون بهارستان بیام و بعد برگردم... آره خب٬ دلمم تنگه.
برات یه هدیه دارم. یه چیزی که فکرشم نمیتونی بکنی. یه چیزی شبیه اینکه ... برات دعا میکنم. تو معنی اینو میفهمی ... مگه نه؟