...
فکرشو بکن
اون روز که با هم رفتیم فرحزاد در مورد رنگا حرف زدیم
بعد بحثمون به رنگ صورتی رسید
بعد چه‌قدر فلسفی شد بحث
بعد رفتیم دفترت
اونجا یه آهنگ گذاشتی
گفتی این آهنگ خیلی صورتیه
اونقدر که من جرأت نمیکنم بگم دوسش دارم.
فکرشو بکن
اون روزی که سه تایی رفتیم فرحزاد
قلیون کشیدیم
بعد ما خندیدیم
تو گفتی زیاد بخندین
هنوز نمیفهمین چه بلایی سرتون اومده
تا اون لحظه‌ای که مهماندار هواپیما میگه پلیز فسن یور سیت بلت
فکرشو بکن
اون روز
اون روزی که شاهین بازی داشت
تو نبودی
بار نبودنتم رو دوش من بود.
خواب دیدم روزنامه فروشی بالای میدون بهارستان رو جمع کردن
فکرشو بکن
اون روزی که رفتیم کافه‌نادری
تو راه از دانشکده‌ی هنرتون برام گفتی
با خیلی چیزای دیگه
فکرشو بکن
ببین چه فکرش شفاف و روشن و تازه‌ست.
ببین.