با همدیگه میریم کافیشاپ
یه کافیشاپ خیلی معمولی
مثل اون روزا
من هات چاکلت میخورم
تو هم احتمالاً بستنی یا کافه گلاسه
هیچی هم نمیگیم
اصلاً حرف نمیزنیم
همیدگه رو بعضی وقتا فقط نگاه میکنیم
بعد میایم بیرون
میریم سوار تاکسی شیم
کنار هم راه میریم
بازم هیچی نمیگیم
ولی وسط راه من یه هو دستتو میگیرم
آخه اینجا تهرانه ٬ شلوغه ٬ گندهست
گم میشی یه هو.
من مواظبتم.