...
دلم میخواست که کنارم دراز کشیده بودی توی صحرا و آسمون رو نگاه میکردی ، دلم میخواست با دستم آروم چشمات رو میبستم و دست میکشیدم به صورتت تا زیر گردنت و آروم دنبال میکردم ،‌ دلم میخواست خم میشدم روت و صورتمو میاوردم زیر گوشت طوریکه نفسم بخوره به گردنت و گرمیش و هر دومون حس کنیم ، دلم میخواست اونوقت زیر گوشت برات دنیایی که توش داری زندگی میکنی رو تعریف میکردم ... که وقتی دستت تو دستم روسینته میدیدی که یه صدای نرم و آروم زیر گوشت چجوری میبرتت توی دنیای دیگه .. دنیایی که فقط واسه‌ی تو خلق شده .. که فقط تو رو توش راه میدن ...