تنها بركهاي كه در آن برهنه ميشوم
تنهايي است
آن جا تن ميشويم
آوازهايي ميخوانم كه واژههاشان را نميدانم
تنهايي
و آن گوزن ناآرام
با شاخهاي پيچخورده
كه آهسته آهسته در غروب راه ميافتد
سر بالا ميگيرد
شامهي قوياش مسيري بر ميگزيند
شاخهايش
شاخههاي خشك و باكرهي بيشه را كنار ميزند
تنهايي
و بيدار كردن انعكاس آب در چشمان درشت و گياهخوار گوزن
شايد جنگلها جنگل دور
قرنها قرن فاصله
تنهايي
و خواندن آواز
آوازي كه
گوزني وحشي
با شاخهاي پيچخورده را
در بيشهاي دور
بيخواب كرده
----------------
شعر از سارای دوست داشتنی آینه.