گاهی باید بشینی و فکر کنی که تو زندگیت اون چیزایی که مقدسن چین و کجان؟ اون چیزایی که مقدسن و پررنگن چه رنگین.
و بعد اون بازه هایی که تو زندگیت خالی از تقدس بوده چقد طولانی بوده و کجا بوده و کجا رفته.
گاهی باید روی دیوار کنار تختت یه معبد درست کنی و زندگیت رو به اون دیواره بچسبونی.
گاهی زندگی رنگ دریا میگیره.
گاهی زندگی رنگ پوسیدگی میگیره.
و گاهی باید منتظر اتفاق بمونی.
اتفاقی که زندگیت رو عوض کنه.
نشونه ها کافی نیستن.
نشونه ها همیشه هستن. باید آدم دیدن رو یاد بگیره.
باید دنبال حادثه گشت