...
سینه های ما پر از هواست. سینه های ما پر از خالی ست.
و ما هر روز و هر شب این مسیر مرموز رو دوباره ادامه میدهیم. مقصد نامعلوم است و راه پنهان و مخفی.
و خیل عظیم پرنده های مسافر وقتی به سمت قطب شمال کوچ میکنند
و غارهای عظیم و مخوف در میان زمین و کوه ها و دریاها
ما نمیمیریم. هر مرگی وجود دیگیری را باعث میشود.
و ما هرکداممان کودکیمان را دوباره و دوباره تجربه خواهیم کرد
ما ابدی هستیم. ما زمان را تعریف میکنیم. ما دنیا را تعریف میکنیم. و هر بودنی دنیاییست که حول آن بودن تعریف میشود و تمام دنیاهای دیگر را تعریف میکند.
و این بودن ماست
و این بودن ابدی ست.

شاید شعله ی شمع بال پروانه را بسوزاند
شاید هم نه.
هر چه باشد شعله ابدی ست.
و پروانه نشانه ی مرگ
و گرگ، خار کف پای زنجیر چرخ تانک

اینا