|
...
به یاد گذشته ها که چه زود گذشتن..
از میان نامه های منتظر ...
- تصویر اول: اعتراف، شاید روی یک کاغذ بی خط - تصویر دوم: خوشبختی احساس، یا شاید احساس خوشبختی - تصویر سوم: شاید خداحافظی، شاید هم نه - تصویر چهارم: شاید شراب، شاید مرگ، شاید سفر، شاید عشق - تصویر پنجم: تیله ی آبی و جعبه ی قرمز - تصویر ششم: ستاره های دور و بازی های نزدیک - تصویر هفتم: شاید انتظار، شاید تو - تصویر هشتم: پرده و شمع - تصویر نهم: جنگل و ما - تصویر دهم: سفر. همیشه سفر - تصویر یازدهم: تب، بوس، مدرسه - تصویر دوازده: مستی و گناه - تصویر سیزده: گناه بدون مستی - تصویر چهارده: بدون مستی، بدون گناه - تصویر پانزده: پشت تو ، نقاشی من - تصویر شانزده: جزیره |
...
but, on the bright side, it feels good to be moving back in time, to becoming yourself again, slowly slowly.
the irony is, even when you reach your-older-self (technically, your-earlier-self), you are just more passionate to go further back; and you can't remember exactly when this going back should stop. you just know you need to be yourself again, in the past. but i don't care. at least at this moment, i don't fuckin' care. i remember the misery i went through last year. last year, it shattered me. from everything to anything and anything to everything, it was a disaster. this year, stupidly enough, i am building defense bunkers and making quiet spaces and distances, because, i am chemically balanced, yet mentally imbalanced. and that surely seems like the destination. |
...
انعکاس
دنیا پر از آینه است نگو حواست نیست نگو خودت را نگاه میکنی، یا موهای سفیدت مثلاً را میشماری! نه اشکی، نه لبخندی نه پیر میشوم، نه جوانتر میبینی؟ آنجا ایستادهام و تو... گریه نکن! این تنها آینه است شانههای من حالا خیلی دورند خیلی تنهاتر قوی شدهاند بیرحم اما نه شاید چون دنیا پر از آینه است |