...

i shoot you down, bang bang ...

جبر و اختیار ... آیا خنده دار تر از این هم هست ؟
...

diary asleep

من این روزا آفلاینم ٬ خدا پی‌اِم میده و الهام واسم آرشیو می‌کنه . بگم که گفته باشم : گوسفندان من ٬ از گوساله‌های سامری بپرهیزید ٬ همانا گوشت خرگوش بهترین است ... و عشق زیباییست ... پس به سلامتی هر که احمق است ٬ تف بر شما .
...

عجیب ولی واقعی

افغانی شماره‌ی ۱: اون پسره رو می‌بینی ماتیک و ژل زده ٬ کیف سامسونیت دستشه ؟
افغانی شماره‌ی ۲: آره ٬ چطور ؟
افغانی شماره‌ی ۱: گرون میگه ... ولی بد تیکه‌ایه
...

خیابان‌گردی - ۱

- ببخشید خانوم ٬ شما مادر بچه‌های من میشین ؟
+ چن شب ؟ شبی چن میدی ؟
- شیر بها رو می‌فرمایین دیگه ؟
+ آره ٬ همون شیربها که تو راس میگی
- حالا میشی ؟
+ ...
...

The Game

قشنگ‌تر از سرنوشت کی می‌تونه آدم رو بازی بده ؟
...

وسوسه‌ی خداوندی - ۳

خدا یک غریبه‌ است که خوب بازی می‌کند.
...

وسوسه‌ی خداوندی - ۲

برای خدا دعا کنیم ... به جفت شش احتیاج دارد ٬ این آخرین تاسی ست که امروز می‌اندازد.
...

وسوسه‌ی خداوندی - ۱

دیدی انیشتین جان ؟! حالا اقرار کن که خدا اگر هست ٬ تاس هم هست .
...

وسوسه‌ی عاشقی - ۲

از عشق چاره جز عشق چیست ؟!
...

وسوسه‌ی عاشقی - بید مجنون

اگر چه عشق دیوانگی‌ ست ٬ لیکن همیشه برای دیوانگی دلایل کافی می‌توان یافت ... اگر جوینده باشیم . که تا بوده دیوانگی توجیه پذیر بوده‌ است . هیچ میدانی در قدیم به عاشق میگفته‌اند مجنون ؟!!
...

یه مدته کیه مدته که وبلاگم رو اعصابمه ٬ هی من به رو خودم نمیارم اونم پر رو تر میشه ... بیا پایین از اون رو ... با توام چس فیل ایکبیری! مسخره‌ی بد ترکیب ... شیطونه میگه همچین بزنم که ور وچولی ... بسه دیگه ٬ یه هو میزنم تعطیلت می‌کنما !
...

شب ... تردید ... اضطراب ... ترس ... باران ... حسرت ... تو ... گذشته ... کِی ... شاید ... شاید ... شاید ... کابوس ... تردید ... حسرت ... ترس ... ترس ... دلجوشه ... ضربان ... بازم ضربان ... هوا ... حیف ... دلگشا ... نگاه ... دست ... زمان ... گذشته ... فاصله ... تردید ... پرواز ... اشک ... الهام ... خاطره ... کشش ... تو ... وحشت ... مثل فیلما ... شفاف ... مه ... بارون ... حسرت ... اون چیزه که یه هو تالاپی افتاد پایین ... تو دلش ... نگاه ... دور ... اتاق کوچک سرد ... خسته ... نگرانی ... خواب ... رویا ... آبی ... نت‌ها ... پوست شب ... فلسفه ... عشق ... تنهایی ... دوری ... درد .. گریه ... درد ... حسرت ... تردید ... باران ... حیرت ... نفس نفس ... بالا ... من ... وامانده ... بازمانده ... جامانده ... دروغ ... سرگشتگی ... تنها ... دور ... شاید ... ده سال دیگه ... بریده ... ده سال پیش ... شاید ... آدم ... الهام ... زندگی ... خواب ... مرگ ... بارون ... شیشه ... دیوانه ... پرنده ... دیوانه چو دیوانه ببیند ... شاید ... صبر ... دیروز .. امروز ... خسته ... فردا ... سکوت ... خواهش ... تمنا ...


... مگر پرواز همیشگی بود که پرنده مرد ؟!

...

« نه !! مردن ٬ هرگز به تلخیِ فراموشیِ یک بودن نیست. »
...

دیشب آنچه من و حسن کردیم چیزی اندکی بیش از دیوانگی بود . بیچاره مخمل ... طفلک بعد از اینکه بیش از شصت و هفت بار مرتب تکرار کرد و فریاد زد شما ها دیوانه‌اید و بلکه دیوانه کمتان است ٬ نومیدانه سعی کرد بخوابد که چیزی نبیند و نفهمد ... حیف که ما کرممان خیلی بیشتر از این حرف‌ها بود !
...

از قدیم نوشته‌های خودم:

یکی دیگه از اصول من برای خودم: « احساسات من خیلی مهم‌تر از عقلانیت منه ٬ ولی من آخرش به حرف عقلم گوش میدم. » خیلی خرم نه ؟

مثکه قبلنا من فکر می‌کردم من خیلی خرم ٬ خب حداقل حالا می‌دونم که بسی بیشتر از خر ٬ دیووونم !!

...

killer fish:

ديدی داری دقمرگ می‎شی از افسردگی و بدبختی بعد يکی زنگ می‎زنه، عشق و خوشبختی ازچک و چونه‎اش همينجور شر شر می‎ريزه؟ ... بعد دقت کردی چقدر دلت می‎خواد گوشی تلفن گلوی يارو بود؟

- من کامنتاش رو هم توصیه می‌کنم :-)
...

من خوش خیال ساده٬ حالا با پای پیاده ... در راه عبور از تو ... من این‌همه دور از تو ... مثل اون پرنده که دلش گرفته تو قفس ... چشم به راه می‌مانم ... که ... گل سنگم، گل سنگ ...
...

+ زنان‌ را ژرف‌ مي‌پندارند - چرا ؟ زيرا هيچ‌ كس‌ هرگز در آنان‌ ژرفايي‌ نمي‌يابد. زن‌ حتي‌ سطحي‌ نيز نيست‌ !!
...

+ به‌ خاطر ازدواج‌ حتي‌ هم‌خوابگی نيز رو به‌ تباهی گذاشته‌ است‌.
...

خیلی وقتا زندگیامون شبیه یه یه خوابایی می‌مونن که بعد یه مدت که بیدار میشیم اولش یه کمش یادمونه ٬ بعد یه مدت هرچی فکر می‌کنیم دیگه یادمون نمیاد ... ولی مزه‌ش زیز زبونمون هست هنوز ... حیف که آدما زود خواباشون رو فراموش می‌کنن. آدمای توی خواب هم فراموش میشن ... حیف .

...

از عشق تو من مرغم٬ باور نداری قوقّولی قو قووووووو ...
...

+ زن‌، فاسد مي‌كند.
...

نوستالژیا ...


تقدیم به همه‌ی بچه‌های گرد و نا اهل و خاطره‌انگیز به خصوص تو و تو و تو و بقیتون :

یادش بخیر اون روزا هویج می‌کاشتیم
هویجامون شیرین بود مشتری ‌داشتیم
مشتریمون تو بودی دوست می‌داشتیم
می‌بردیم اون پشتا ٬ ...ونت می‌ذاشتیم

...

یه ضعیفه‌ای یه چی گفت بد سنگین اومد :
دلیل اینکه عاقلا فکر می کنن عاقلن اینه که همشون دیوونن


پ.ن. راستی تا یادم نرفته بگم برنده‌ی جایزه‌ی نفیسی که برای ویزیتور ۱۱۱۱۱ تعیین کرده بودم همین اوشون بود که طی مراسم خاصی اهدا خواهد شد. از تمام میهمانان دعوت شده و نشده نیز به صرف کافی شاپ دعوت به عمل می‌آید. این جایزه برای ویزیتور ۲۰۰۰۰ تکرار خواهد شد :~}
...

فکر می‌کنین چرا دیوونه‌ها دیوونن٬ عاقلا عاقلن ؟! فقط به خاطر دموکراسی ( همین که ترجمه‌ش میشه حق با اکثریت است ). یعنی اگه تعداد دیوونه‌ها بیشتر از عاقلا بود اونوقت دیوونه‌ها عاقل بودن ٬ عاقلا دیوونه بودن . اونوقت من به همتون می‌گفتم دیوونه (:پی)
...

عاشق٬ دیوانه است .
...

یکی از مشکلات آدم‌های فیلمی مثل من اینه که بعضی وقتا یه هو تو هیری ویری کلی کار مهم و فکر و دغدغه خودشون به خودشون شک می‌کنن که الان این من کدوم منمم !! این منمم ٬ یا که اون منمم ٬ یا چون خیلی آنلاین منم عوض میشه نکنه این یه من جدیده که تازه باید باهاش آشنا شم. آخه بعضی وقتا من خودم واسه خودم خیلی تازگی دارم طوریکه طول می‌کشه تا خودم به خودم عادت کنم و قلقم بیاد دستم. بعد شما حسابش رو بکنین دیگه ٬ من کلاً از این مَنا تو خودم زیاد دارم ٬ کانتکس سوئیچم (context switch)هم سریعه ٬ خولاصه الان من دستم رو زدم زیر چونم هی دارم با خودم فکر می‌کنم : این من نه منم !! کدوم منم ؟! نه ... من منم ؟!! نمنه ؟!! ... اصلاً به قول مهرزاد نامتمدن فسلخ !!
...

میگما ... بعضی وقتا ٬ فقط بعضی وقتا ... یه ریزه‌ی کوچولو شعور هم چیز بدی نیستا ... امتحان کن !!
...

تو کمد اتاق من یه دختر پیدا شده ٬ منم هر چی به مامانم میگم این یه معجزه‌ست باور نمکنه !! چی کار کنم آخه ؟!!
...

سکس یکی از زیباترین ٬ طبیعی‌ترین ٬ مفیدترین ٬ فرح‌بخش‌ترین ٬ و لذتبخش ترین تفریحاتیست که با پول می‌توان آنرا خرید !!
...

«‌ ... پلک‌هایش را که بست ٬ سرش سنگین شد. غلت کوتاهی زد . دقایقی بعد آهنگ یکنواخت نفس‌های ممتد و کوتاهش فضای اتاق را تسخیر کرد. کلاغ هنوز بر جای خود بود و به مرد نگاه می‌کرد. جستی زد و کنار پنجره پایین نشست. حرکت بال‌های او آرام بود . آرام و مطمئن . گویی هرآنچه درون اتاق است در اختیار اوست . کمی جلوتر رفت . خرناسه کوتاه و رگه دار نفسهای مرد که هر لحظه بلندتر می‌شد نیز نمی‌توانست از جسارت جانور بکاهد. کلاغ پایینتر آمد . به کف اتاق که رسید خیلی آرام جلو آمد. به سمت نزدیکترین پایه‌ی تخت رفت . حرکت کلاغ بر بدن خفته و سنگین مرد آرام بود. مرد تکانی خورد . کلاغ بر جای خود ثابت ماند . مرد آرام شد و دوباره خرناسه‌هایش یکنواخت شد. کلاغ آرام سرش را از شکاف بین دو دگمه‌ی پیراهن مرد به بدن برهنه‌ی او رسانید. چند لحظه بعد مرد فریاد وحشتناکی کشید و از خواب پرید. چشمان ترسیده‌اش سراسیمه درون آینه را جستجو می‌کرد. دستها ٬ پاها و لبهایش میلرزید . فریاد دیگری کشید و بی‌اختیار به سمت چپ قفسه‌ی سینه‌اش دست برد. سینه‌ به عمق دو بند انگشت سوراخ بود و کلاغ پیر به آرامی داشت قلب مرد را می‌جوید . »
...

دیوانگی یک نعمت است ... چیزی شبیه هر مصیبت دیگر.
...

همه‌ی اونایی که خواستگاری سنتی رو مسخره می‌کنن یه روزی به گونه‌ی کاملاً سنتی خواستگاری می‌کنن .... خب مثکه یکیشون هم من !
...

همیشه برای بهترین انتخاب باید احمقانه‌ترین راه‌ها رو هم امتحان کرد.

...

ای عشق ... ای لعنتی ... تف به ذاتت .
...

کی گفته دو نفر آدمی که با هم ازدواج میکنن باید شبیه هم باشن ؟!! به نظر من باید کاملاً برعکس هم باشن تا یه جوری مکمل هم باشن . خلاصش اینکه اگه من یه روز بر اثر این رفقای نابابی که چپ و راست دارن زن میگیرن از راه راست به در شدم و داشتم زن میگرفتم یادم بندازین یه وقت عاشق یه دختر دیوونه نشم و زن دیووونه تر از خودم نگیرم (قابل توجه احسان و مریم که مثلاً خواهر برادر بزرگترم هستن و نیز قابل توجه بعضیا که یه عمریه قراره واسه ما یه سلیطه جور کنه سرمون گرم شه ) . خلاصه اینکه برم یه زن عاقل بگیرم که یه کم منو جمع و جور کنه مجموع برداریمون خیلی پرت و پلا نشه دیگه . البته این مجموع برداری اگه پ‍سر باشه یا دختر خب فرق میکنه ولی کلاً فکرش رو بکنین ٬ مثلاً از من و یه دیووونه‌ی دیگه بدتر از من چه چیزا که ممکنه بیرون نیاد - مثلاً همین میمون که تو راهه ٬ فکرش رو که میکنم دلم به حال اهالی کونکوردیا میسوزه ٬ آی میسوزه ... ) !!! خدا به داد برسه .

فقط یه مشکل فلسفی وجود داره اونم اینکه یه زن عاقل (ببخشین یه دختر عاقل) اگه عاقل باشه که زن یه دیووونه نمیشه ٬ اگه هم یکی زن من بشه که دیگه عاقل نیست (حداقل من خودم که میدونم ). خلاصه این وسط پیدا کنید پرتقال فروش را .

پ.ن. ببینین من وقتی اینا رو دارم پست می‌کنم سرم درد میکنه ٬ خوابم میاد ولی بیخواب شدم دوباره ٬ قرصام رو هم نخوردم .. دیگه خودتون حساب کنین دیگه ... البته سعی کردم خیلی مبادی آداب صحبت کنم و رعایت شؤونات و اینا رو هم بکنم که روزبه هم خیلی شاکی نشه ولی خب خداوکیلی سخته !
...

تو چه دوری ٬ تو چه دور ...
تو چه دوری از من ...

پ.ن. آره خود خرت رو میگم که فکر میکنی یکی دیگه رو میگم.
...

هر چی بیشتر فکر می‌کنم بیشتر به این نتیجه میرسم که دوست داشتن و عاشق بودن هیچ ربطی به هم ندارن. یعنی دو جنس مختلفن که فقط بعضی چیزاشون شبیه همه . ولی هر چی بیشتر سعی میکنم ٬ بیشتر از این نمتونم توضیح بدم.

فقط نمدونم چرا هیچکس با من موافق نیست :~
...

همممم ... دوست دختر !!
...

نقل قول از دوست دوست ایزدبانوخانوم:
"خدا مرد را نیافرید، خدا مرد را رید ."

...

+ زنان را سه چيز غيرقابل تحمل می کند: دانستن اين که مورد توجه اند، دانستن اين که مورد توجه نيستند، ندانستن اين که آيا مورد توجه هستند يا خير؟!
...

من پریودم . شما رعایت کنین . یه چند روزی به من خیلی نزدیکی نکنین دیگه ٬ یه هو دیدین یه چی گفتم سنگینتون اومدا .
...

نگاه که میکنم ، من و تمام زندگیم چیزی جز چند زخم کوچولوی سطحی نبودیم ... و تو نمک زندگیم بودی ، اَه اَه اَه اَه ... چقدر شور بودی !!
...

میدونی٬ فرق من و تو اینه که ما هر دو عاشقیم ، ولی ... من میدوییییدم ، تو میدویییدی ....
...

به وحید میگم از رعنا چه خبر ؟ میگه داره شوهر میکنه . X(
پ.ن. منظورش این بود که داره اپلای میکنه البته !
...

از مزایای پیغمبر بودن همانا ... خب بعضی وقتا هم جفت هفت میاریم دیگه ( نگین که جکش رو نشنیدین یه وقتا ، خب ؟ )
...

من ماه رمضون روزه می‌گیرم مشکلی هست ؟ خیلی وقتا سر افطار شامپاین میخورم بازم مشکلی هست ؟ بعضی وقتا هم که حال کنم و حسش باشه و عرفانم بزنه بالا نماز میخونم ٬ خب که چی ؟ همون قدر هم که آهنگ آلترنتیو و متال گوش میدم یا با تاتو و جی‌جی آگوستینو برنامه‌نویسی می‌کنم ٬ آهنگ سنتی و سه تار گوش میدم ٬ بندری هم اگه پیش بیاد میرقصم ٬ خیلی وقتا هم میشینم مداحی اهل بیت نیگا می‌کنم کاملاً هم لذت میبرم ٬ می‌تونی بفهمی ؟! من هیچ‌وقت ادعا نکردم که ویرژینم و همیشه گفتم که سکس کلی خوبه و خوشم میاد و این حرفا ولی شبای قدر میرم احیا نیگه میدارم حتی اگه بشه تا صبح تو سرما بیرون حسینیه یخ بزنم میدونی چرا ؟ چون این‌جوری راحت‌ترم ! چون اینجوری خوشم میاد ٬ چون بهم می‌چسبه ٬ چون خیلی وقتا حال می‌کنم یه کارایی بکنم که معنیشون رو نمی‌فهمم. خیلی وقتا دوست دارم کارایی رو بکنم که فراموشی نگیرم. چون خیلی وقتا دوست دارم کارایی که به نظرم احمقانن رو انجام بدم که یه وقت فکر نکنم خیلی عاقلم . چون ٬ چون ٬ چون ... راستی من وقتایی که خیلی حس دیوونگی بهم دست میده سعی می‌کنم عاقلانه‌ رفتار کنم ٬ کلاً خیلی حال میده آدم حال خودش رو بگیره . امتحان کن اگه تا حالا این کار رو نکردی .
...

هیچ‌وقت تو زندگیم اونقدر عاشق نبودم که بتونم فکر نکنم . کاش یه روز بتونم اونقدر فکر نکنم تا عاشق بشم.
...

اگر از عشق میشد قصه نوشت ...
...

خیلی بدم ، خیلی .
...

نقل از روزنامه‌ی ایران جمعه:

یک قاضی اهل ترکیه مردی را محکوم کرد یک ماه هر روز به مدت یک و نیم ساعت در کتابخانه مطالعه کند . محکوم در واقع به خاطر شرابخواری و آشوبگری به مدت ۱۵ روز زندان محکوم شده بود که قاضی ترجیح داد به نوع دیگری وی را مجازات کند . یک مأمور پلیس ناظر اجرای حکم خواهد بود .

حالا بازم بگین ترکا ...
...

داشتم نوشته‌های قدیمم رو می‌خوندم یه هو رسیدم به این:

- خیلی دوسِت دارم میدونی .. خیلی ...
- Fuck you .

پ.ن. نمدونم من اینجوریم یا خیلیا اینجورین ولی من با آرشیو خودم خیلی حال می‌کنم. داشتم اینو میخوندم با کامنتاش ٬ کلی خندیدم :) کلاً هم با این صفحهم حال کردم بسی ( فکر کنم خود خوش انگاری گرفتم مثکه !! )
...

باز هم تکرار می‌کنم:
این نفهمیده شدن هم جالب است ها ! اگر نفهمیدن به مثابه لذت بردن باشد ، نفهمیده شدن به لذت دردکشین در شب زفاف می ماندهرچند تجاوز شدن چیز دیگری است .. چیزی مانند به غلط فهمیده شدن.

...

تکرار می‌کنم:
خوشبخت‌ترین مردم ٬ ابله‌ترین آنانند ، وقتی خوشبختی حماقت است ... و چه نگونبخت کسانیکه با تمام حماقتشان بدبختند .

...

امامی کاشانی: بايد افتخار کنيد که در جمهوری اسلامی به دنيا آمده‌ايد.
...

بعضی وقتا ٬ فقط بعضی وقتا ها ٬ آدم که چه عرض کنم ٬ یه دیووونه مثل منم میتونه به اندازه‌ی یه نصف روز احساس خوشبختی بکنه ! فقط خیلی نگران تاوان سنگینی هستم که برای اون نصف روز خوشبخت بودن باید بدم. کاش دردش زیاد نباشه !
...

در همه دیر مغان نیست چو من شیدایی ... ی بده .
...

من واقعا نمی‌فهمم !! چرا بعضیا به من میگن خل دیووونه ؟! مگه من چمه هاان ؟! من کجام چه جوریه آخه مگه ؟! بابا من ناسلامتی فرار مغزها هستم اینقده میگین خل و چل که یه هو دیدین رفتم همونی شدم که روزبه میگفتا (هوی روزبه حالا ما یه تیریپ ماری‌جوانا کشیدیم دیگه ما رو گذاشتی گوشه خیابون تو پارک دانشجو ؟!!) نه حالا یه کم هم چاقو کشم و شمشیر میزنم و اینا ٬ ولی روحیم لطیفه جان شما !! من قبلاً تبلیغ شامپو اینا میکردم بس که لطیفم باور کنین (خودمونیم خیلی خرین اگه باور کنینا ؛)
ببینین اصلاً شما رانندگی من رو ببینین قشنگ توجیه میشین که من کاملاً عادی هستم ٬ من بسکه خونسردم و معمولی هستم تا حالا به هیچ ماشینی نزدم و تصادف اونجوری نداشتم ٬ فقط تا حالا ۳ تا آدم دیوونه نمدونم از کجا پیداشون شده خودشون رو زدن به ماشین من یه کم آسیب دیدگی جزئی پیدا کردن که منم ادبشون کردم !!
بابا !! من یک آمیب جهش ژنتیکی شده‌ی کاملاً عادی هستم که یه کم هم پیغمبرم همین . یعنی اولش چوپون بودم بعد خیلی استعداد داشتم شدم پیغمبر . تازه یه فرشته‌ی وحی دارم که اسمش الهامه فعلن هم که رفته قهر و قهر کشی خونه‌ی باباش - منظور اینکه خلاصه خونه الان خالیه اگه پایشین بسم‌الله.
تازشم من خیلی مردَم یعنی یه بچه هم دارم که یه کم میمونه ٬ تازه هم شده ۷ ماه و ۱۰ روزشو اینا . الانم تو فکر بچه‌ی دومَمَم ٬ یعنی واسش دارم دنبال مادر میگردم (دونقطه سوت)

من نمیفهمم ٬ من کجام غیر عادیه آخه ؟! هااان ؟!!
...

یک پیغمبر بدون فرشته‌ی وحی ٬ بدون الهام ٬ مثل یک کاسه‌ی توالت میماند بدون سیفون .
...

زیستن ... چه سکوت دهشتناکی است که ضربان بودن تنها تازیانه‌هایی هستند که گهگاه این سکوت را می‌شکنند تا با بی‌رحمی نگذارند به نبودن٬ عادت کنیم ... و عادت٬ چه تنفری دارم من از این فریب ٬ عادت یک دروغ است که همه مجبوریم آنرا بپذیریم که آخر اگر به زیستن ٬ به بودن ٬ به زندگی ٬ به روزمرگی ٬ به دم زدن در آلودگی بازدم دیگران ٬ به لذت‌های پوچ هر روزه ... به هر چیز ... « عادت » نکنیم ٬ چه بکنیم !!

واقعاً خنده دار است ... و من با تنفر میخندم ...
...

زندگی ... نخیر ... مثکه جدی تر از اونیه که بشه جدی گرفتش.
...

لایف ؟!! ایتس جاست اَنادِر فِیک . سامثینگ لایک اِ پیس آو شِت . مِیبی٬ بولشِت .
...

زندگی ؟!!! شوووخی میکنی !!! بییییییخیااااال .
...

آره خب ٬ شاید این نکبت اونقدر مهم باشه که نشه در موردش حرفی زد و نظر داد.
...

زندگی ... همونی که وقتایی که نمتونیم بخوابیم رومون سواره ؟!!
...

زندگی ؟! کیه که بتونه ادعا کنه حتی یه روز از زندگیش رو زندگی کرده ؟!
...

زندگی ... نه نباید جدیش گرفت ٬ پر رو میشه ! هر چی باشه هیچکس از دستش جون زنده به در نبرده.
...

دلم یه خواب دو نفره می‌خواد ٬ یه پرواز دو نفره ٬ یه بلوک ۱۹ دو نفره !
ولی ...

پرنده می‌داند:
خیال دلکش پرواز در طراوت ابر
به خواب می‌ماند.
پرنده در قفس خویش٬ خواب می‌بیند.

پرنده در قفس خویش
به رنگ و روغن تصویر باغ می‌نگرد.

پرنده می‌داند٬
که باد بی‌نفس است.
و باغ تصویری ست

پرنده در قفس خویش
خواب می‌بیند ...


...

بدون شرح !


یادمه بچه که بودم و میرفتم دبستان هر روز صبح با تاکسی می‌رفتم میدون بهارستان . خوب یادمه اون روزا همیشه دلم می‌خواست بزرگ که شدم راننده تاکسی بشم و تو این خط مسافر کشی کنم !

دبیرستان که اومدم با اتوبوسای آزادی امام حسین می‌رفتم البرز . اون روزا دلم می‌خواست راننده اتوبوس بودم . نه فقط به خاطر اینکه تو اون مسیر کار کنم ٬ خب هیجانش هم زیاد بود . به خصوص وقتی ترمز می‌کرد و اتوبوس می‌چسبید به ماشین جلویی خیلی حال میکردم .

الانا که همش دنبال بلیط هواپیمام واسه ایلینوی رفتن و آلمان رفتن و دوبی رفتن و کانادا نرفتن (!!) و اینا ٬ همش دلم می‌خواد خلبان بودم ٬ هواپیمای خودم رو داشتم ٬ هر وقت هر جا دلم می‌خواست می‌رفتم .

میدونی ... هیچ وقت راننده تاکسی نشدم ٬ هیچ وقت پشت رل اتوبوس نشستم ٬ و هیچ وقت هم تو کابین خلبان نتونستم برم .

...

- گالری جدید نادر (همون آاااب خودمون) مبارکه .
- برین اینجا ( تولد تولد ... )
- ۲۴ الی ۲۹ آبان گالری سیحون، خیابان وزرا، کوچه چهارم، شماره ۳۰ ، نمایشگاه عکش گروه ورا . یکی بیاد با من بریم تماشا.
...

« زندگی بال و پری دارد با وسعت مرگ٬
پرشی دارد اندازه‌ی عشق
زندگی چیزی نیست که لب طاقچه‌ی عادت از یاد من و تو برود ... »
...

خوب که پس منم فسلخ.
...

من یه خواهر داشتم که قبل از اینکه به دنیا بیاد از دنیا رفت . چرااا ؟!!!
...

میگما .. این ماجرای روز قیامت و سر پل صراط چیه ؟ کسی میدونه ؟
یه چیز دیگه ، یه معلم دینی داشتیم میگفت دخترایی که موهاشون از روسریشون بیرون باشه رو از اون موهاشون آویزون می کنن بعد رو آتیش جهنم کباب میکنن . راست میگفت ؟ آها یه چیز دیگه هم می گفت اونم اینکه اگه یه نامحرم ببینیم بعد چشامونو نندازیم پایین تو قیامت سیخ داغ میکنن تو چشمامون . اون وقت اینا یعنی چی اونوقت ؟!!
...

سرطان :(
...

مرده از زنده همیشه ، هر آن ... در جهان بیشتر است.
...

از آب نوشته ها:

پشه هه نشست رو پام، من هم بلافاصله زدم تو سرش. له نشد، ولي حسابي درب و داغون شد. داشت رو پام تکون ميخورد که با يه تلنگر انداختمش پايين. البته جاي نگراني نداره، درسته که اگه فقط يه آدم رو بکشم پدرمو در ميارن، ولي اگه هزارتا پشه رو هم بکشم کسي کاري به کارم نداره.

پشه يه پاش کنده شده بود و يکي ديگش از کار افتاده بود و با اين حال به زور راه ميرفت و به سرعت خودشو رو زمين به جلو ميکشيد، ولي جلويي که من هيچوقت نفهميدم کجاس. به سرعت ميرفت، ولي بيشتر مواقع به خاطر لنگي پاهاش ميچرخيد و در نتيجه حتا از داخل يه موزاييک هم خارج نشد، هرچند که اگر هم ميشد به جاي خاصي نميرسيد !
آخرش کم کم خودش رو به زير صندلي اي که من نشسته بودم کشيد و لابد انقدر ميره که ديگه نتونه جلوتر بره، و بعد انقدر ميشينه تا بميره.

راستي، اصلا وقتي زنده هستن مگه چيکار ميکنن ؟ يه پشه ي زنده براي چي پرواز ميکنه ؟ ميخواد کجا بره ؟

...

من امروز متجاوز شدم ! یعنی بهم تجاوز شد فقط به خاطر اینکه کامنت دونی نداشتم ٬ هنوزم جاش درد میکنه ! یادش بخیر یاد رعنا افتادم که خودم همیشه دعواش میکردم که کامنت نداره ! کاش دوباره وبلاگ مینوشت. خلاصه من چون فعلاً تهرانم یه مدت و در دسترس و کتک خورم کلاً مثکه ملسه !! دوباره کامنت‌دونی دارم :> فقط به قول بعضیا با بعضی کامنتا شبیه اینکه وبلاگ جالبی دارین و به منم سر به زن و این حرفا زیگیل میزنم ! (ولی خب سر که میزنم حتماً :دی )

پ.ن. من هنوزم پیغمبرما . ولی الهام چند روزیه که رفته مرخصی ٬ اینه که وحیم کم میاد واسه همین حرفام بیشتر زمینی شده تا آسمونی ( دونقطه اُ ) فکر کنم چند روز آینده یه کم خاطره بنویسم و از شاهکارهای آلمانم تعریف کنم ؛)
...

آدما دو دستن . دسته‌ی اول اونایی که احمقن ... دسته‌ی دوم بقیه‌ی گوسفندا .
...

تصمیم گرفتم یه نفر رو بکشم.
...

از اینجا:

كه چون فرو می‌رود ممد حيات است و چون برمی‌خيزد مفرح ذات ... نفس من بيده ...

به پوستين گوسفندان درآييد و بع بع كنيد ، باشد كه رستگار شويد ...

...

زیر آسمون از بالای ابرا خیلی قشنگتره تا بالای آسمون از زیر ابرا . اینو اخیراً که با هواپیما زیاد اینور اونور شدم فهمیدم.
...

آهای اونایی که امشب تو ونکوور مهمونی افطار این دختره دعوتین ٬ اگه دیدین یه هو رعد و برق و اینا شد نترسینا ٬ من دارم طی الارض میکنم بیام اونجا مثکه بوی خوراکی میاد. راستی من دلم مریم و سارا و روزبه و سارا و ترایدنت و مونا و روزبه و بهارک و مهران و بازم مهران و بازترم مهران و مهران و ای بابا مثکه بازم مریم و بازم ترایدنت و خلاصه همه‌ی ونکووریا رو میخواد . چه خبره این همه آدم با هم تو اس‌اف‌یو و یو‌بی‌سی جمع شدین آخه !! خلاصه اینکه من دارم میام اگه مشکل خاصی پیش نیاد وسط ربنا گفتن تلویزیون دو سه تا رعد و برق که زد من یه هو وسط سفره ظاهر میشم. میدونین که من چون خیلی کم غذام لازم نیس که خودتون رو زیاد تو زحمت بندازین . هرکی یه کم از غذای خودش به من بده بسمه .
...

من میگم پیغمبرم میگین نه . امروز یه معجزه کردم خودم کف کردم !! شب از این خوابای بیناموسی دیدم که دقیقاً یادم نیس چی بود. بعدش صبح که بیدار شدم دیدم که بالیش بغلمه و بعله !! بعدش دوباره رو بالیشه خوابیدم و تو خواب و بیداری یکی دو تا تلفن نمدونم از کجا بهم زده شد و چی گفتم و چی شنیدم . بعد که بیدار شدم دیدم جای بالیش حوری پری بغلمه جدیِ جدی !! آی حال داد ... آی حال داد . خلاصه کرامات بیناموسی داشتیم و خبر نداشتیم خودمونم ! جای اهلش خالی.

...

من یک آلوده‌ام . آلوده‌ی یه چیزی تو مایه‌های تو .
...

میدونی خیلی بده که آدم عاشق پرواز نباشه .
میدونی خیلی سخته که آدم نتونه پرواز کنه .
میدونی ٬ خیلی سخت‌تره که آدم پرواز کردن بلد باشه ولی هیچ وقت فرصتش پیش نیاد.
میدونی ٬ خیلی خیلی سخت‌تره که یه بار پرواز کرده باشی ٬ تا خیلی بالاتر از خیلی بالاها ٬ و مزه‌ی پریدن هنوز زیر زبونت باشه ٬ ولی الان که وقتشه پرواز کردن رو فراموش کرده باشی . آره سخته که آدم پریدن از یادش بره . برای پرنده ها که دیگه سخت تر .
ولی میدونی ٬ اینا اصلاً سخت نیستن چون یه چیزایی هست که خیلی خیلی خیلی سخت تر از همه‌ی ایناست . اونم اینکه دیگه حتی نتونی عاشق پرواز کردن پرنده‌ها باشی !! سخت‌ترین اونه که لذت بردن از پرواز و حسرت کشیدن از نتوانستن پریدن رو هم فراموش کرده باشی ....

آقای فراموشکار دوست داشت جانباز ۹*۱۳ درصد بود تا آنکه آقای فراموشکار باشد.
...

پیام جون تو بُردِ شاشت به یه متر هم نرسید نوکرتم ٬ تو رو چه به شوالیه‌گری ٬ تو برو گوجه فرنگی پوست بکن بینیم باااا . ما دینمون عمر نخواست اصلاً .
...

اولا بچه بودم. بعدنا بزرگ شدم . بعد دیگه نه بچه بودم یه بزرگ بودم ٬ میثم بودم . بعد شاهین شدم . بعد عاشق شدم . این وسطا خیلی چیزای کوچیک و بزرگی بودن که شدم ولی گذشت تا اینکه جیسم شدم . بعدنش خل شدم . وقتی پیشرفت کردم ٬ اول وسوسه شدم ٬ بعد دیوونه شدم . این مدت همیشه احمق هم بودم . اخیراً هم که اول چوپان شدم ٬ بعدش هم که پیغمبر شدم . ولی جیداً یه بوهایی میاد . ورژن‌های جدیدی تو راهه مثکه ! فعلاً یه آقای فراموشکار تو خودم پیدا کردم و یه آقای آلوده . شاید آقای فراموشکار شدم . شاید هم آقای آلوده ٬ شاید هم هردو.
...

استعداد عاشقی . استعداد عاشق پیشگی . استعداد دیوانگی .
...

داني که مردان مسافر کم شکيبند
هم در زمين هم آسمان ، هر جا غريبند ....

داني که در غربت سخن ها عاشقانه است
اين فصل را با من بخوان باقي فسانه است ...

...

قرار شده یه شمشیر شوالیه‌ای من واسه پیام بخرم که از دین من مراقبت کنه !! یه چیزی تو مایه های عمر بعد از پیغمبر قبلی ... بهش میاد ؟!
...

آره خوب ٬ احمقا همشون ٬ همیشه احمقن ! یکیشون هم من .
...

همه دیوانگانیم ... و با دیوانگی به سوی دوانگان باز میگردیم !
...

چند روز پیش یکی بهم گفت حتی اگه فراموشی هم بگیره منو و اونروزو فراموش نمی‌کنه . راست می‌گفت ؟!! آخه یه مرضایی هستن که پارکینسون هم نیستن ٬ حتی واقعا مرضم نیستنا ... ولی آدما رو فرمت میکنن ٬ ریست میکنن ٬ پارتیشن بندی نو میکنن ٬ بعد یه هو ..... واقعا راست میگفت ؟!!
...

عاشقی خریت است !! البته نه بالنفسه ها بلکه کلی هم مقدسه ٬ بلکه خریت یا همون کور شدن و یه طرفه دیدن همه چیز و احمقانه توجیه کردن همه‌ی کارا و یه تنه همه رو بیرحمانه قضاوت کردن و درک نکردن احساسات بقیه و خیلی چیزای دیگه ... که اینا همش رو من با هم میگم خریت (!!) ... از نشانه‌های آدمای عاشقیه که من تاحالا دیدم. حالا یا عاشقا چند دستن یا من هنوز که هنوزه اونقدا هم عاشق نشدم :~

پ.ن. راستی یکی میگفت : « آدماي حسود، ارزششون فقط به اندازه اون حس حسادتشونه. »
...

فقط در یه صورت حاضرم پیغمبر نباشم . اونم اینکه دختر بودم میرفتم جنده میشدم. چون هم دوسشون دارم هم میتونستم همون کاری که پیغمبرا میکنن رو بازم بکنم ٬ هم میتونستم با کلی آدم غریبه هم‌آغوش بشم ٬ نزدیک بشم ٬ خیلی نزدیک بشم ٬ به کسایی که نمیشناسم ٬ به کسایی که ندیدم ٬ به کسایی که دیگه نمیبینم ٬ خیلی خیلی نزدیک بشم ٬ میتونم تسلیم بشم ٬ میتونم خودمو هر روز به یه آدم جدید بسپرم ... اه حیف که دختر نشدم .

البته بگما ... من استایل خودمو دارم طبیعتاً هم واسه پول کار نمیکنم ٬ فقط در راه رضایت خدا و خودم و خودش و شیطون و بقیه !!
...

اگه نمینویسم واسه اینه که تازه از آلمان برگشتم. کلی تو فرودگاه بابای بچم درومد. الانم کامپیوترم نه هارد داره نه مودم واسه همین هم نه میتونم میل چک کنم نه یاهو مسنجر آنلاین شم . تازه دانشگاه هم ساختمونمون برق نداره الان اومدم سایت که جا نیس بشه توش کار کرد و وبلاگ نوشت !! فردا با پیام میرم دوبی وایت برد و اینا. اگه شد از اونجا مینویسم اگه هم نشد که تا برگردم بعد . راستی تو هواپیما کلی وبلاگ رو کاغذ نوشتم. وای به حالتون اگه یه هو هوس کنم همش رو با هم پست کنم (دونقطه عینک دودی) ... آها یه چیز دیگه . یه مدت سرعت خونم اومده بود پایین . البته اونجا پشت ماشین ادوایزرم نشستم ولی جلوی اون که نمیتونستم زیادی ویراژ بدم ولی دیشب بالاخره بعد دو ماه با ۱۹۰ روندم آی حال داد ... آی حال داد .