Do something / meet somebody absolutely crazy. Every now and then, for your own's sake.
|
...
On 29 Nov. 2008, a moment of clarity and a little something like that God's gift; and just enough of that: کمربندم را میبندم میپرم سقوط میکنم ولی نه پرواز میکنم وارد ابرها میشوم باران میشمارم و با خطها نقطه ها را به هم متصل میکنم و با خطی سلول های مغز مانکن خیابان دهم را به قلب مانکن میرسانم و به صدای نوشته ای که مرا میبوسد میخندم میگوید زشت میگویم خوشگل دختری کنار تخت میرقصد و باد سردی قایق مرا تکان میدهد اینجا همه چی سرد است و سردی خوب است او همچنان میرقصد و من وارد جلد مرد نقاشی میشوم که زیبایی نقاشی را میگیرد ، و میبیند، حس میکند و میفهمد. میبینم و حس مکینم و میفهمم دیگر او نمیرقصد شاید فریاد میزند ولی بدون صدا کودکی میشوم که گاهی قبل از رسیدن به ایستگاه خوابش میبرد و مجبور میشود تا ته خط برود و بازگردد من میگردم و میچرخم و گم میشوم من هنوز گمم و گاهی هم از صخره ای آویزان و بعد از مردنم جمجمه ام را در دست میگیرم و به مرگ فکر میکنم و در صحرای قیامت قدم میزنم و به فلسفه هایم فکر میکنم میدانی؟ در قیامت گرگ ها مهربان ترند. آنها حتی ما را با خود به مهمانی میبرند. من گرگی را میشناسم که نامش آنا است او حتی نمیدانم گرگ است و ما را به مهمانی میبرد من چشم میگذارم. تا ده میشمارم. چشم بر میدارم ، و دنبال خودم میگردم من خودم را پیدا نمیکنم. من خودم را سک سک میکنم. من میسوزم و شکست را تجربه میکنم من شکستنم را به خودم مدیونم و به همین دلیل دختری را میشکنم بی آنکه بدانم او قبل از سک سک شدن خودش را یافته بود. میدانی؟ من در این لحظه برای اولین بار، اولین باری که چهار دست و پا راه میرفتم و از تخت به زمین افتادم را به یاد می آورم فاک |
...
if we can call them friends then we can call them on their telephones
and they won't pretend that they're too busy or that they're not alone and if we can call them friends then we can call holler at them down these hallowed halls just don't let the human factor fail to be a factor at all don't, don't you worry, about the atmosphere or any sudden pressure change cause i know that it's starting to get warm in here and things are starting to get strange and did you, did you see how all of our friends were there and they're drinking roses from the can? and how, how i wish i, i had talked to them, and i wish they fit into the plan and we were tired of being mild we were so tired of being mild and we were tired... i know we're going to meet some day in the crumbled financial institutions of this land there will be tables and chairs there'll be pony rides and dancing bears there'll even be a band cause listen, after the fall there will be no more countries no currencies at all, we're gonna live on our wits we're gonna throw away survival kits, trade butterfly-knives for adderal and that's not all ooh-ooh, there will be snacks there will there will be snacks, there will be snacks. and we were tired of being mild, we were so tired of being mild, and we were (we were so) tired... so don't you, don't you worry about the atmosphere .. |