...


....
گفتم‌: «یكی‌ از ویژگی‌های‌ تبعید این‌ است‌ كه‌ تعادل‌ آدم‌ به‌ هم‌ می‌ریزد. وقتی‌ آدم‌ سر جای‌ خودش‌ نباشد دیگر فرقی‌ ندارد كجاست‌، مهم‌ این‌ است‌ كه‌ سرجاش‌ نیست‌.»
«می‌دانی‌ جای‌ تو كجاست‌؟»
سر تكان‌ دادم‌ و پا شدم‌ به‌ چارچوب‌ در حمام‌ تكیه‌ دادم‌. سکوت خانه را برداشته بود و من دنبال کلمه‌ای می‌گشتم که مرا نجات دهد.
پری دست‌ راستش‌ را به‌ نرمی‌ گذاشت‌ قسمت چپ سینه‌اش، و با كوچك‌ كردن‌ چشم‌هاش‌ گفت‌: «این‌جا.»
نگاهم‌ از توی‌ آینه‌ روی‌ كمرش‌ می‌چرخید، و منتظر بودم‌ ببینم‌ كی‌ بلند می‌شود برود دوش‌ بگیرد.
...
راز
کوتاه است
راز، همیشه، کوتاه است

«شاید حتی کوتاه‌تر از عمر برف زیر گرمی آفتاب زمستانی»
...

life's not odd. life's even.
and everything happens twice.
every story, whether a love story, a farewell, or a betrayal story, they all happen twice.
and when you think you know everything, and when you think you're past the moment, you're back in the first place. and you don't know a thing about anything.
you're not supposed to be.
and no one can break any mirrors.
and no one can escape
and no room is of an odd number of walls.
life's strange, and it's real.
more than it's ever been.
and it's happening
again.
and again.
and every time, there's another time.
and it's real
and it's happening
and you may think you'll find another skin to wear
and you may not
and i do not
understand
what it is
i've done wrong
full of holes
check the pulse
blink your eyes
one for yes
two for no ...

...
آقا خیلی حیف شد این heath ledger در عنفوان جوونی مرد. حالا خوشگلی و ایناش به کنار، من هر مصاحبه و پشت صحنه ی هر فیلمی که ازش دیدم به نظر کلی اینسیکیور و ساکت و تو دلبرو بوده و معلوم بود که آدم هالیوود نیست. خلاصه دل دخترا رو که برده بود هیچی، دل ما رو هم برده بود. خیلی حیف شد!
...
کجا با این عجله؟ بودیم حالا!
...
که اون بیداره و داره در رو نیگا میکنه
معلوم نیست خوابه و بیداره یا بیداره و خوابه
هر چی هست خیلی دوست داشتنی و کوچیکه
که همونطوری که همه خوابن آروم بری و همون طور که نگات میکنه بالای کنار لبش رو روی زیر گونه ش ببوسی
بوسه ی نرم
و کوتاه
و با پشت دستت .. که نه پشت انگشای دستت خط کوچیکی از روی پیشونیش بکشی و از کنار شقیقه و گوشش رد کنی تا روی گردنش
که نگاش کنی واسه چند ثانیه ی کوتاه
که برگردی در و ببندی
و بری
و بدونی که به زودی میفهمه که عاشقت شده
...

i am no fiction, this is no serenade
------------------------------------------

and then,
there is
a rush
the rush of dreams
not one
not many
a rush
of dreams
and not meanings

standing
in hades,
or in limbo
long into the evening
standing
maybe asleep
maybe at rise
looking
and a mirage

and then,
there is
home
on cold white field
and two faces
one's gone
one's not there
yet

and then there is
a sin
the original sin
that never happened
and a boy
who is saved
and a crash
and a glimpse of an eye
or two eyes
and the walls
painted in blur
or in pure
but the walls

and then,
there is the harbor
and the union
and the sea
-- the sea,
and the sea

and then
there is
us
six feet under
the rush of the dreams

-- 1.15.08, after the dream of two.
...
ابرا تو آسمون میدوان. هی شکلشون عوش میشه. من میشمرم. نمیگمم چیو. ولی ابرا رو نه.
...
هنوز هم
هر بار که خوابش را میبینم
میدانم اتفاقی افتاده است
همیشه همینگونه بود
به خوابم نمی آید، تا که اتفاقی بیفتد
بیدار که میشوم، تمام استخوان هایم میلرزند
هنوز تکانم میدهد
بعد این همه سال
هنوز مثل روز اول میلرزم
از دیوارهای بلند و شیشه ای هم کاری بر نمی آید.
خواب دیده ام
عقرب عاشق را
که جایی میان فنجان و استکان گم شد
و کودکی که دو گردباد به انتظارش نشسته بود
و مادری که از دور مینشست و نگاه میکرد




The Second Waltz
...
1- ورژن هایمان با هم میجنگند.
2- خشک شده ام.
3- کادوی تولد برایش اسب خریدم.
4- کاکتوسم را به آب اقیانوس انداختم. خارهایش را نگه داشتم.
5- در جزیره گم میشویم.
6- خیاط تنهاست.
...
دارم دونسته دونسته دومین اشتباه بزرگ زندگیم رو انجام میدم. بعضی وقتا وقتی رو دور باطل افتادی و نمیتونی خودتو نجات بدی، بهترین راه واسه گریز زدن و ورق زدن صفحه های زندگی اینه که همه ی پل های پشت سرت رو خراب کنی و خودتو تو شرایطی قرار بدی که هیچ وقت فکرشو نمیکردی و نمیتونی باورش کنی. وقتی هیچ راه فراری نداشته باشی و هیچ چاره ای برای ادامه ی مسیر فعلی واست نمونه، اونوقته که اگه استعداد داشته باشی زنجیر پاره میکنی.

زنجیرمه.
...
از میان نامه های منتظر: تصویر هفدهم؛ من، تو، و نامه های خودمانی
تصویر هجدهم؛ من مینویسم. تو نخوان
تصویر نوزدهم؛ تو میبافی، من میپوشم.
تصویر بیستم؛ تو نگاه، من کلمه.
تصویر بیست و یک؛ در رویاهایم گم شدی. نیستی. کجایی؟
...
سال جدید میلادی شروع شد. واسه ماهایی که خارج زندگی میکنیم عملا سال نو یه جوریایی از حالا شروع میشه . امسال خیلی سال بدی خواهد بود. به هزار و یک دلیل که همه شونم قابل پیش بینی هستن. امسال از اون سالایی که قد یه قرن طول خواهد کشید و جای هر کدوم از زخماش تا همیشه میمونن.

کسی چمدونه ، شاید من اشتباه میکنم!