گوشت و پوستتو میگیرم دستم
براشون حرف میزنم
تا صبح
بعد برات صبونه میارم
مثل اون موقعها
تو هم هزار بار دلت میریزه پایین
من هی جمعش میکنم
نترس
من هستم
خب؟
|
...
Just as a random, semi-the-day-after thought ... I've always wondered, and yet I'm wondering, if girls really enjoy to seduce, or the joy is in being seduced, for God's sake :) I bet it's the latter, and the former is just a means to get to the latter, i.e. kind of a foreplay; but seems that many of them don't know what really foreplay is about :) It's not just something with seduction, the tense is important!
Btw, the camel is gone, vanished, vaporized. As *The Dude* says: fuck it, let's go bowling :) [c.f. The Big Lebowski !] |
...
بازرس ژاور برگشته. هی از این ور اتاق میره اونور اتاق و هی برمیگرده. کلاش رو گرفته تو دستش و عصاش رو تکیه داده به دیوار کنار کفشاش دم در. من هرچی فکر میکنم فلسفهی دوباره ظاهر شدنش رو نمیفهمم. قرار بود آخر ماه رمضون فرشتهی مهربون بیاد٬ یا اقلاً دیگه غول چراغ جادو. این لکنتی از کجا پیداش شد پس؟
باید اعتراف کنم البته که نسبت به آخرین دفعهای که ظاهر شده بود خیلی جا افتادهتر و حتی سکسیتر شده! هی داره قدم میزنه و حرف میزنه. رفته رو اعصاب. من کار دارم٬ امیدوارم نخواد زمستون رو اینجا بمونه٬ آخه تو یه افسانهی قدیمی اومده که بازرس ژاورها تو زمستونای میدوست وقتی یه جا ظاهر بشن لنگر میندازن. درسته که هفتهی پیش اینجا برف اومده٬ ولی رسماً هنوز که زمستون نشده٬ مگه نه؟ میترسم برم باهاش صحبت کنم. امیدوارم خیلی اَتِنشِن نخواد. من کار دارم. |
...
:-)
When we all give the power We all give the best Every minute of an hour Don't think about the rest And you all get the power You all get the best When everyone gets everything And every song everybody sings And it's life (nanananana) Life is life (nanananana) Life is life (nanananana) Labadab dab dab life (nanananana) Life is life when we all feel the power Life is life come on, stand up and dance Life is life when the feeling of the people Life is life is the feeling of the band When we all give the power We all give the best Every minute of an hour Don't think about the rest Then you all get the power You all get the best When everyone gives everything And every song everybody sings And it's life (nanananana) Life is life (nanananana) Labadab dab dab life (nanananana) Life is life (nanananana) Life (nanananana) (nanananana) (nanananana) (nanananana) Life (nanananana) Life is life (nanananana) Labadab dab dab life (nanananana) Live is life (nanananana) And you call when it's over You call it should last Every minute of the future Is a memory of the past Cause we all gave the power We all gave the best And everyone gave everything And every song everybody sang Life is life |
...
....
دیشب ٬ شب عجیبی بود. نپرس چرا چون نمیدانم. راستش چیزی از دیشب یادم نیست . تنها به خاطر میآورم که شب عجیبی بود. شب خیلی عجیبی بود . من بودم و تو بودی و ماه بود. ماه دیشب خیلی هیز بود. همهاش از کنار کرکرهی اتاق سرک میکشید ببیند این تو چه میگذرد. راستش یادم نمیآید چه میگذشت . تنها یادم هست که من بودم و تو بودی و ماه بود. یادم هست تا ماه بود تو هم بودی . من ماه را نگاه میکردم تو مرا . من دیشب تو را ندیدم . حتی یک لحظه . اگر هم دیدم یادم نیست . من تمام دیشب به ماه فکر میکردم که آن بالای دور نشسته بود و به ما نگاه میکرد . تو دیشب به من نگاه میکردی . میدانم که به من نگاه میکردی . از همان گرمای روی سینهام میدانم ٬ حتی میدانم به من چگونه نگاه میکردی. میدانی ٬ من دیشب مست نبودم باور کن . من هیچوقت مست نمیشوم حتی بعد از همهی آن بطریها . حرفهایم را از سر مستی نگیر ولی دیشب ماه با تمام هیزیش جور خاصی بود. من چیزی در ماه دیده بودم که تو را نگاه نمیکردم. نه که از نگاهت بترسم ها ٬ نه ! من خیلی شجاع هستم و همیشه تو را نگاه میکنم . من همیشه ته چشمان تو را نگاه میکنم. حتی شبهای تاریک دوتائیمان باز هم من ته ته چشمهایت را نگاه میکنم ٬ میدانی که نگاه میکنم نه ؟ ولی دیشب .. دیشب لعنتی .. ماه دیشب جور خاصی بود . من صورت تاری را در ماه میدیدم که میخواستم بشناسمش . ولی ماه لعنتی خیلی دور بود. ماه میدانست که من دورتر ها را بیشتر سرک میکشم. ماه خیلی هیز زرنگیست لعنتی . دیشب من بودم و تو بودی و ماه بود . دیشب شب عجیبی بود٬ تو نزدیک بودی و ماه دور . من به ماه نگاه میکردم و تو به من . میدانی ٬ من دیشب مست نبودم . من هیچ شبی مست نبودم. من میدانم که دیشب من بودم و تو بودی و ماه بود . من میدانم که دیشب شب عجیبی بود . شب خیلی عجیبی . صبح ... بیدار که شدم . تو نبودی . من میدانم که تو رفته بودی چون دیشب بودی . صبح .. بیدار که شدم ماه هم رفته بود . آن صورت تار و دور هم نبود. تو هم نبودی ٬ تنها چیزی که از دیشب مانده بود کرکرهی اتاق بود که هنوز بود. امروز روز عجیبی بود . نه تو بودی نه ماه بود . از در که رفتم بیرون سنجاب هر روزم را دیدم. سنجاب شیطانیست . همهشه پشت در ما از این درخت به آن درخت میپرد و منتظر است من در را چند دقیقه برایش باز بگذارم و بروم ... فورا میپرد داخل . اتاق ما گرم و نرم است ٬ سنجاب هم عاشق جای گرم و نرم است تا کیف دنیا را ببرد. میدانی ٬ امروز روز عجیبی بود ٬ سنجاب هم امروز عجیب بود . نگاهش که کردم آمد جلو و سلام داد . گمان کنم میخواست دست هم بدهد ولی قیافهی مرا که دید پشیمان شد . نگاهش که کردم نگاهم کرد . امروز نگاه سنجاب خیلی عجیب بود. فهمید و گفت من عجیب نیستم . من چیزی نگفتم ولی سنجاب گفت باور کن . سنجاب برایم قصهی عجیبی گفت . قصهی سنجابهایی را گفت که هر روز از این درخت به آن درخت میروند . قصهی سنجابهایی که هر شب کنار هر درختی که گرمتر باشد میخوابند . قصهی سنجابهایی که همیشه میدوند . میدانی سنجابها عجیبند . سنجاب به من گفت هیچ سنجابی را نمیشناسد که به ماه نگاه کرده باشد . سنجابها هر روز تمام شهر را دنبال درختشان میگردند و هر شب کنار درخت آنشبشان میخوابند ٬ بدون اینکه ماه را نگاه کنند . سنجاب به من گفت تا به حال در ماه چهرهی تاریکی ندیده و هر شب فقط به درختش نگاه میکند . سنجاب ها حیوانات عجیبی هستند . آنها هیچوقت خسته نمیشوند . حتی اگر هی شب مجبور باشند کنار یک درخت جدید بخوابند باز هم تمام شهر را دنبال آن یک درخت میگردند. سنجاب به من رازی را گفت . سنجاب به من راز عجیبی را گفت ... او به من گفت که سنجابها هیچوقت پشیمان نمیشوند . حتی ده سال بعد . سنجاب این را که به من گفت رفت دنبال درخت امروزش . میدانی .. سنجاب ها عجیبند . تو هم عجیبی . ماه هم عجیب است . دیشب و امروز هم همهاش عجیب بود ٬ ولی هرچه باشد امروز تو نبودی ٬ ماه هم نبود . سنجاب هم دیگر نیست . |
...
.....
جادوی دوم: " با درد زخم ات کنار بیا "
توی فنجان قهوه ات نیش باریک عقرب افتاده جادوگر خم می شود ته فنجان را می بوسد جادوی سوم: " فراموش نکن، ببخش " جادو می کنم تمام رشته موهای سیاه روی زمین مارهای سیاهرنگ و تو ریسمان گزیده ی احمق! جادوی پنجم منهای یک: " خویشتن داری کن " سر می گذارم روی تلفن مثل قلبم می زند دنگ دنگ کسی پای تلفن نفرین خوانده است؟ جادوی پنجم: " خسوف، بعد از تاریکی روشنایی می رسد " شب سیاه می شود بی ماه جادوگر گریه نکن! گربه توی چشمهایت سیاهی می زاید جادوی ششم: " دلت برایم تنگ خواهد شد " روی کتاب تصویر ساعت شنی است می چرخم دور خودم می چرخم ثانیه هدر می دهم برای نرفتن... |
...
>>>>>>
فرشته ای رو میشناسم که توی خیالبافیاش عاشق یه جسد پر عاطفه شده بود از اونجاییکه احد فرشته هاشو خیلی دوست داره از بین بنده هاش براش یه جسد پیدا کرد ، دقیقن مثه همونی که توی خواباش دیده بود همونقد پر عاطفه و همونقدر دور از دسترس گذاشتش براش توی سینی فرشته هم سریع پیشبند بست و قاشق چنگال گرفت دستش شمام جای اون بودین همونقدر عشق میکردین با رویای برآورده شدتون اونم همونقد عشق کرد چیزی که بد بود مردنی بودن جسد بود توی خیالاتش میومد که جسدرو زنده کنه قاطی میکرد که جسد زنده دیگه تعبیر خوابش نیست قبول کرد که جسدا مردنین روزی که قبول کرد.. جسد مرد. -- فقط همین |
...
دلم میخواست جاهامون عوض میشد.
دلم میخواست دختر بودم٬ تو هم پسر بودی ازت بچه دار میشدم٬ سینگلمام میشدم :) هیچوقتم بهت نمیگفتم باباش تویی. ولی یه روزی به خودش میگفتم. فکر کنم اگه بچهم دختر بود درکم میکرد٬ حتا اگه پسرم بود٬ شاید یه روزی درک میکرد. میدونم که گناهه٬ ولی این کارو میکردم. سینگل مام میشدم. از تو. :) |
...
گاهی یه لحظه٬ یه فکر٬ یه خیال٬ یه تصور٬ یه رویا٬ چنان پر رنگ میشه و توی همهت ریشه میدوونه٬ .. یه قصه٬ یه تصویر٬ یه خیال ... چنان واقعی میشه٬ که با تمام وجود از خودت میپرسی واقعاً کدومش واقعیه؟ اون لحظهای که چشمت بستهست ٬ یا اون لحظهای که چشمات بازه؟ گاهی از تخیلا و تصویرایی که یه هو هجوم میارن و اینقدر شفاف و تیز و پررنگن که نمیتونی بهشون شک کنی٬ میترسم. خیلی میترسم. |
...
دوست بودن یه مرحلهست دوست داشتن یه مرحله دیگهست خیلی دوست داشتن یه مرحله دیگهست عاشق بودن یه مرحله دیگهست عاشق بودن و دوست داشتن یه مرحله دیگهست عاشق بودن و دوست داشتن و دوست بودنم همینطور٬ یه مرحله دیگهست. ولی پرستیدن٬ یه مرحلهی خیلی دیگهایه از اون مرحلهها که رسیدن بهش خیلی سخته. خیلی باید امتیاز جمع کنی٬ خیلی بازی کنی٬ خیلی ببازی٬ خیلی زخمی بشی٬ خیلی زخمی کنی. دیدن یه نفر برای دوست داشتنش٬ با دیدنش برای عاشق شدن فرق داره٬ همونطوری که دیدنی که لازمه برای پرستیدنش خیلی با دیدنی که برای عاشق شدنه فرق داده. دیدن سختیه. بازیه سختیه٬ خیلیا دووم نمیارن. یه حایی اون وسطا بازی رو ول میکنن. درکت نمیکنن. بازی واسه آدمایی که با هیچی غیر از مرحلهی آخر ارضا نمیشن خیلی سخته. اون لحظهای که مطمئن میشی٬ به اطمینان میرسی که میتونی بپرستی٬ به دیدن لازم واسه پرستیدن یه نفر رسیدی٬ خیلی لحظهی ترسناکیه. لحظهی پر رنگیه. و اگه طرفت بازی رو ترک کرده باشه٬ لحظهی خیلی تلخیه. خیلی. |
...
بعد از یه شب تا صبح وول زدن تو آرشیو میلها و گوش کردن به نصف پیغام تلفن های سیو شده ی سه سال اخیر، ... فقط: On an Island; از ثانیه ی 2:15 آهنگ Castellorizion تا آخر خود ترک On an Island.
همین. |
...
آقا من یه ایرانی اصیلم. تو رو خدا اسم کامپیوتر و زندگی و دم و دستگاه دور و بر منو نیگا:
- اسم لپتاپ: سکینه - اسم پیدیاِی/موبایل: قامقاریا - اسم پیدیای/موبایل قبلیه که خراب شد: غضنفر - اسم هارد: سنگک - اسم هاردبکآپ: بربری - اسم هارد موسیقی: لواش - پسوورد: قلیدون - کامپیوتر آفیس: شتر - کامپیوتر آفیس ۲: زاغارت - درایو پروژهها: عباسآقا - درایو بکاپ پروژهها: امکلثوم - درایو پروژهها ۲: پریسا (تقصیر پِدرو شد٬ گفت اسم یه فرشته بگو٬ منم فکر کردم با این در و دیوارایی که من اسم گذاشتم حتماً پریسا توشون فرشتهست دیگه :) - کامپیوتر قبلی: شهناز - درایو کامپیوتر قبلی: شهین - پسورد کامپیوتر قبلی: ایرج - کامپیوتر سرور آفیس: آزیتا !! (این همون کامپیوتریه که همه ازش سرویس میگیرن) این جوری وقتی یه هو یه هفته آدم کارش زیاده و همهش آفیس میمونه میتونه فکر کنه دوروبرش جواد پارتیه و لذت ببره! |
...
عرض میکردم خدمتتون ...
خورشید خانوم خورشید خانوم شب اومده خاستگاری ما رو فراموش نکنی رو قلبمون پا نذاری خورشید خانوم یه وقت نری کنیز دیو شب بشی ساده نشی گول نخوری همسر میرغضب بشی تو قصر دیو شب باید با بی چراغی سر کنی این همه عاشقو باید دوباره در به در کنی ما عمریه خاطرخواهه نور شمائیم به خدا دنباله یک رشته از اون موی طلاییم به خدا خورشید خانوم خورشید خانوم خواستگارت قلابیه به فکر قیچی کردنه اون موهای آفتابیه خورشید خانوم باور نکن این کلکه دوباره رو خیلی وقته میشناسین این شب بی ستاره رو این شب تاریک کلک هفتصد و هفت تا جون داره میمیره اما دوباره تو قصرمون پا میذاره خورشید خانوم طلوع کنین که این شب اینجا بمونه خروس واسه طلوعتون دوباره آواز بخونه :) |
...
زیسیزیس، گونه ای سیکیدای هفده ساله وحشی بود که همیشه خواب میماند. حتی بعد از هفده سال. او سرنوشت تنها و غم انگیزی داشت. آنقدر غم انگیز که وقتی از خواب بیدار شد حتی فریاد هم نزد. خمیازه ای کشید و گفت اوه شت.
زیسیزیس ها، بعد از خمیازه کشیدن، دوباره میخوابند. ( *مثلا* از مجموعه داستان های سیکیداهای باور نکردنی) |
...
آقای بنفش رو به خانوم صورتی کرد و هیچی نگفت.
آقای مداد رنگی هم سر به بیابان گذاشت و به غار پناه برد. تراش گم شده بود. آقای مداد رنگی کم رنگ و کند شده بود. آقای بنفش همیشه بنفش ماند خانوم صورتی رژیم غذایی عجیبی اتخاذ کرد و سرانجام رنگ پوستش قرمز شد. خانوم صورتی هیچ وقت هیچ طرحی را رنگ نکرد تا کسی نفهمد او قرمز نیست و صورتی است. غار سرد بود و تارک و خاکستری. ولی آقای مداد رنگی را داشت. |
...
من فکر کنم تو زندگیم چند بار به خدا ایمان آوردم. یکیش وقتی بود که گرند کنیون رو دیدم. یکیشم وقتی که تو بیابونای میدوست یه چیزی شبیه این رو دیدم و اگه ندیدهبودم هیچوقت باور نمیکردم آسمون بتونه یه همچین شکلی هم به خودش بگیره و یه همچین ترس و ابهت و عظمتی رو تو نزدیکیت حس کنی. لازم به گفتنم نیست که همهی این اتفاقا و رنگ عوض کردنا ظرف حداکثر سه ربع تا یه ساعت اتفاق میفته. خدا بعضی وقتا ایکس میزنه یه کارایی میکنه که آدم میمونه ... پ.ن. من نمیدونم چرا بعضیا فکر کردن این عکسا رو من گرفتم. این عکسا مال من نیست. مال توی اینترنته! اون دفعه ای که من یه همچین چیزی رو دیدم نه دوربین داشتم نه تخم واستادن و عکس گرفتن. |