نیستی
نیستی لعنتی
لعنتی
لعنتی
لعنتی
|
...
من خیلی قبل از انتخابات سعی کردم جلوی خودم رو بگیرم که چیزی اینجا نگم و ننویسم. بعد از انتخاباتم دیگه حالم داره از این تحلیلای احمقانه و مسخره به هم میخوره. ما ایرانی جماعت احمق و توسری خور و خودبزرگبینی هستیم که به همه چیز راحت عادت میکنیم. هم اون قشر تحصیل کردهمون ٬ هم اون قشر سنتیمون ٬ هم اون مذهبیمون ٬ هم اون غربزدمون ٬ هم عواممون ٬ هم سیاستمدارامون ٬ هم روشنفکرامون ٬ همه شوت میزنن .
تنها نوشتهای که قبل یا بعد از انتخابات خوندم (بین این همه تحلیل شر و ور و طنز و هجو و خبر و دروغ و دغل) و تنها تحلیلی که به نظرم توش یه کم ( زیاد !) شعور دیده میشد حرفای روزبه بود. خلایق هر چه لایق ! |
...
.........
من از پشت تاریکی شب اینجا با یه پنجره میام تو روشنی روز تو.
فرقی نداره که روشنه یا تاریک. جفتمون جذب عمق نگاه یک عکس میشیم. من از اینجا به این همه فاصله فکر میکنم و این فاصله بیشتر بهم جسارت نزدیکتر شدن میده. فاصله انقدر زیاد هست که همه تضاد ها رو تو خودش حل کنه. سرما و گرما یا روز و شب همه یکی میشن. همه چیز صرفا تو یه پنجره خلاصه میشه که همه مفهوما توش مثل خمیر شکل میگیره و بعضی وقتا ته دلمون از ترس خالی میشه. هیجان انگیزه. |
...
عادت کرده که منتظر باشه
منتظر بشینه تا یه اتفاقی بیفته ٬ پیش بیاد ٬ پیدا شه پاک و مهربونه اگه یه تیکه ابر داشته باشه سوارش نمیشه که بره تو آسمونا که دنیا رو ببینه که آرامش پیدا کنه روش میدهتش به یکی که دوسش داره میشه کنارش شعر گفت یا آهنگ ساخت حس آدم رو منحرف نمیکنه تمرکز آدم رو به هم نمیزنه میتونه باشه بدون اینکه چیزی رو عوض کنه ولی در عین حال میتونه طوفان باشه همه چیرو تغییر بده طوفان ... مثلاً یه جور سرد و ساکت و خلوت و کشنده یا مثلاً سنگین و تند و وحشی یا مثلاً یه جور دیگه یا اصلاً یه جور دیگه یه جوری مثل خودش وقتی که طوفان میشه طوفان یعنی یه جوری که بارون میاره بارون تند بارون وحشی بارون خیس |
...
به تو فکر میکنم که چه آروم کنار نشستم تا راحت منو فراموش کنی ... و گذشتهها رو دوباره میخونم و آهنگ خودم رو گوش میکنم:
---------------------- شبا میشیم دو تا ٬ میریم سفر ٬ همهی اروپا رو میگردیم ٬ تو راه سوار قطار میشیم ٬ تو قطار عاشق میشیم به فرانسه که میرسیم زندگی میکنیم ... صبحا جدا میشیم ٬ میریم دانشگاه درس میخونیم ٬ بزرگ میشیم تا دوباره شبا ... -------- بازی میکنیم ... بازی ما برنده و بازنده نداره ٬ بازی ما تمومی نداره ... نقشا رو ما انتخاب نمیکنیم ٬ بازی رو ما انتخاب نمیکنیم ٬ ما فقط بازی میکنیم ٬ سعی میکنیم نقشامون رو خیلی خوب بازی کنیم ... بازی ما برنده و بازنده نداره ٬ بازی ما ادامه داره ... این بار نوبت منه که چشم بذارم . قایم شین ٬ اومدم ... ------------------- گفته بودم که زندگی یا یه هفته ٬ یا یه هشته ؛ اگه بری بالا بعدش میای پایین ٬ اگه بری پایین بعدش باید بکشی بری بالا ... خیلی دلم میخواد بدونم این سراشیبیای که توش هستم مال اون هفت است یا اون هشته ... ------- This call will be finished, when you wake up from your sleep ... --------------- کیه که بتونه ادعا کنه میدونه چی میخواد ؟ اصلاً کیه که بتونه بفهمه ٬ بشناسه ٬ بدونه ؛ خودشو ٬ خواستنشو ٬ دوست داشتنشو ... ------ دو تا آدم عاشق همیشه با هم ایدز میگیرن ٬ اصلاً ایدز یه طرفه دروغه ----- همش از اون روز شروع شد. از اون روز که من به کلاغه به جای اخم کردن خندیدم . آخه میدونی ٬ من یه مترسک خوب و مهربونم . الان چند ماهی میشه که اومدم وسط یه مزرعهی بزرگ ٬ خودم رو به یه چوب خشک آویزون کردم ٬ دستام رو هم باز کردم انگاری که میخوام یکی رو بغل کنم . چشمام گشاده گشاده انگاری هیچوقت قرار نیست خوابم بگیره و همیشه قراره کلاغه رو نیگا کنم و هر شب تا صبح بغلم بهش جا بدم و به چشاش زل بزنم . نوک دماغم و گونههام هم سرخ سرخه . یه کلاه هم رو سرم گذاشتم که خوش تیپ بشم . بهم نمیاد اخم کنم ٬ کلاغه خودش بهم گفت . گفت با من خوب باش . این شد که ما با هم دوست شدیم . حتی من بعضی وقتا که خوابم میبرد و خیالم راحت بود که کلاغه دوستمه ... تا این که یه روز دستم رو گذاشتم رو قلبم و دیدم روی سینهام یه سوراخه و کلاغه داره ... ------------ همهی مشکلا از اونجایی شروع شد که آدمیزاد فکر کرد بلده فکر کنه -------------------- اینو تازه کشف کردم: نقاط قوت هر کسی دقیقاً همون نقاط ضعفشه . باید ضعیف بود . ------- چه که نیلوفر ٬ گلِ مرداب است و دریا شاید هیچگاه همبسترش نشود ... هیچگاه ... ------------------ و زندگی پانتومیم میشود ... ----------------- دخترک را میبوسم ٬ تا میکنم ٬ روی تاقچه کنار آینه میگذارم و به سفر میروم ... من یک پیغمبرم که تنها سفر میکنم . معجزه بالاتر از این ؟!! ----------------- خسته م . از این همه نبودن ، از این همه نبودن ، از این همه نبودن ... |
...
کپی پیست رو دوست دارم
دوست دارم کپی پیست شم تو زندگی آدما دوست دارما آدما رو کپی پیست کنم تو زندگی خودم مثل یه موم نقاشی ٬ دوست دارم زندگیم رو نقاشی کنم اونجوری که خودم میخوام اونجوری که موقع رانندگی کنارم خوابش ببره و من نگاش کنم و اون چشاش بسته باشه و دست منو گرفته باشه اونجوری که همهی رنگایی که دوست داری رو رو صفحهی نقاشیت خطخطی بکشی و قاطی کنی با هم اون جوری که آروم دستت رو فشار بده تو خواب اونجوری که هوا ابری باشه و سنگین و یه کم سرد اونجوری که مه همه جا رو گرفته باشه و بدونی یه جایی یه گوشهای که از تراسش همهی شهر معلومه یه نگاه سرد منتظر چیزیه که خودشم نمیدونه چیه اونجوری که تاب مزرعه آروم تکون بخوره و از پشت پنجره چوبی نگاش کنی تو هوای مه گرفتهی سرد بیرون نریم کنار شومینه بشینیم و زل بزنیم به آتیش داغ اونجوری که نور آتیش تو نگاه سردش بلرزه و احساس بکنی دنیا خالیه تو خالیای همهچی خالیه |
...
آدمایی که تو رو مثل یه مترسک دوست دارن
یه مترسکِ اسباب بازی که هیچوقت خراب نمیشه که هر وقت بخوان بندازن دور و سرشون رو با یه اسباب بازی دیگه گرم کنن هر وقت خسته شدن برن از تو سطل اشغال درش بیارن از اینکه کثیف شده و دیگه مثل قبل نمیتونه بهشون لبخند بزنه ناراحت شن بعد از یه مدت به خاطر اینکه بوی آشغالا رو میده دیگه دوسش نداشته باشن آدمایی که یادشون میره هفتهای چند بار مترسکشون رو میندازن تو سطل آشغال آدمایی که یه مترسک دوست دارن ٬ یه اسباب بازی مترسکایی که این دوست داشتنا رو باور میکنن هر بار دوباره از اول شروع میکنن از نو دارم فکر میکنم مزرعهم جای هر کسی نیست. همین. |
...
آسمون همیشه یا ابره یا آفتاب یا شبه که هیچیش معلوم نیست اونو ولش کنین ولی پری ِ قصه مون پریه قصه مون هوم نورش کم شده فک کنم که غمگینه |
...
آخجون . نیویورک و نیاگارا ! اومدم ....
کنفرانس تموم شد . فکر کنم بعد از شیش سال اولین سفریه که میرم و واسه کسی سوغاتی و جایزه نمیخرم. به مامانم تلفنی گفتم اینو گفت خاک بر سرم مگه قرار نبود واسه زن آینده ت از هر شهری که رد میشی یه چیزی بگیری ؟ طفلی هیچی نمیدونه پسرش تو یه ماه چقدر عوض شد . طاهره عروسی کرد. خیلی ناز و خوشگل شده بود. بیشتر از اونی که کسی بتونه فکرش رو بکنه . دلم براش تنگ شده خیلی. فکرشو بکن ... تو عروسیش حتی نبودم بغلش کنم ! شوهرشم اگه اینجا رو میخونه بدونه که باید هفته ای هفت بار واسه ش گل بخره از گل نازک ترم حق نداره بهش بگه گفته باشم. اصنم اعصاب ندارم رخت شوهرش رو ببینم . اصنم ازش بدم میاد که اومده اونو گرفته ... اصنم به من چه که طاهره دوسش داره ٬ من دلم نمیخواد هر کی که دوسش دارم یا زن بگیره یا شوهر کنه ... اونم نه هرکی ... اونی که از وقتی یادمه با هم یا بازی میکردیم یا دعوا ! دیگه چی؟ آها ... دلم میخواست ایران بودم ، نه برای اینکه تو عروسی شرکت میکردم یا نه برای اینکه مادرم یکی رو داشت که بغل اون گریه کنه ، واسه اینکه یه نفر هست که میخوام خودش و زندگیش رو آتیش بزنم. به این نتیجه رسیدم که مهم نیست که نمیتونم بفهمم ازش متنفرم یا دوسش دارم ولی این حقو دیگه به خودم میدم که آتیشش بزنم. برم ایران ... زندگیش رو میکنم چهار شنبه سوری ... حالا ببین. چند وقته رویاهام عوض شدن ٬ آدمام عوض شدن .. زندگیم خالی شده. خودمم دارم عوض میشم. خوب یا بدشم دیگه واسم مهم نیست . یکی از فکرایی که همیشه من مینداختم عقب همین ماجرای ادامهی زندگی بعد از تموم شدن درس بود. چند وقتیه که جدی دارم بهش فکر میکنم ٬ هر چقدر بیشتر فکر میکنم بیشتر به این نتیجه میرسم که هر کاری بکنم آمریکا موندنی نیستم. تقریباً دیگه مطمئنم ... خب اینم یه سری از دری وری های آخر شب بعد از کنفرانس تو بالتیمور. گشنمه ٬ برم یه چیزی بخورم بیام شاید بازم بنویسم... پ.ن. کامنت دونی من بازه به خصوص واسه پستایی که خصوصیترن ٬ کامنتی هم پاک نمیکنم من ٬ ولی کامنت مسخره و احمقانه بده کسی فحش خواهر مادر میدما ... گفته باشم بعداً به کسی برنخوره. |
...
تو میای اینجا
از راه دور میای که منو ببینی در میزنی صدا میزنی ولی من نیستم که کسی جوابت رو نمیده پشت در میشینی رو سکوی پشت در که چوبیه با سنگریزههایی که تو راه جمع کردی بازی میکنی که خوابت میبره من میام میبینم یکی پشت درم خوابیده میشینم کنارش موهاش رو از رو پیشونیش میزنم کنار آروم بلندش میکنم میبرم تو میذارمش رو کاناپهی تو سالن خودم میشینم کنارش رو زمین نگاش میکنم هیچوقتم نمیفهمم که سنگریزههات کنار در جا موندن. |
...
... On the third day he took me to the river He showed me the roses and we kissed And the last thing I heard was a muttered word As he stood smiling above me with a rock in his fist On the last day I took her where the wild roses grow And she lay on the bank, the wind light as a thief As I kissed her goodbye, I said, 'All beauty must die' And lent down and planted a rose between her teeth ... |
...
Where I End And You Begin ... There's a gap in between There's a gap where we meet Where I end and you begin And I'm sorry for us The dinosaurs roam the earth The sky turns green Where I end and you begin I am up in the clouds I am up in the clouds And I can't and I can't come down I can watch and not take part Where I end and where you start Where you, you left me alone You left me alone X will now mark the place Like the parting of the waves Like a house falling in the sea Into the sea I will eat you alive There'll be no more lies I will eat you alive There'll be no more lies I will eat you alive I will eat you alive ... |
...
Rows of houses, all bearing down on me I can feel their blue hands touching me All these things into position All these things we'll one day swallow whole And fade out again and fade out This machine will, will not communicate These thoughts and the strain I am under Be a world child, form a circle Before we all go under And fade out again and fade out again Cracked eggs, dead birds Scream as they fight for life I can feel death, can see its beady eyes All these things into position All these things we'll one day swallow whole And fade out again and fade out again Immerse your soul in love Immerse your soul in love |
...
یکی از سرگرمیای من همیشه این بوده که با خشن ترین آهنگا خودم رو آروم کنم یا درس بخونم.
هیچی اندازه ی این AC/DC: Back in Black این روزا جواب نمیده. حس سردی که با کوبوندن درام تو خودت حس میکنی خیلی حس مطبوعیه. همیشه تو زندگی موسیقیایی پیدا میشن که آدم رو تنها نذارن. |
...
احساس میکنم هر روز که میگذره یه آدم جدید تو من زاده میشه ٬ هر روز من یه نفر جدیدم ... مهم نیست خوبتر یا بدتر ٬ مهم نیست قشنگتر یا زشت تر .. چون خوبی و بدی و زشتی و پاکی و اینا اصلاً به نظرم معنی ندارن . مهم اینه که جدیدتر .. مهم اینه که شاید (فقط شاید) این معنیِ هنوز زنده بودنه. همهی این اتفاقا ٬ همهی این دیدنا و دیده شدنا و شنیدنا و شنیده شدنا و نگفتنا و شنفته نشدنا ... همهی این آدمایی که هر روز یه رنگ برات عوض میکنن ٬ همهی این دروغ شنیدنا و دروغ دیدنا و از دست دادنا و به دست اومدنا .. همهی این هر روزها و هر لحظه هام ... همهی این منتظر بودنا و منتظر موندنا ... همهی این تو گذشته و آینده وول خوردنا ٬ همهی این تو لحظهها گیر کردنا ٬ همهی این خشما و گریهها و شکستنا و تنهائیا ٬ همهی این محکم واستادنا و بیرحم موندنا ... همه و همه و همه آخرش فقط اینو به من ثابت میکنه که من هنوز دارم حرکت میکنم . هنوز به گل نشستم ٬ هنوز واسه خودم حداقل تکراری نشدم ٬ هنوز اونقدر قابل پیشبینی نیستم که از خودم خسته بشم ٬ هنوز میتونم ادامه بدم حتی اگه همهی ادامه دادنم رو به عقب باشه ٬ حتی اگه همهی آیندهم حسرت خوردن باشه ٬ حتی اگه هر چی ...
همیشه عاشق دخترایی بودم که معصومن و وحشی . عاشق مردایی بودم که خشمگینن و چشماشون گود داره ٬ عاشق پسرایی بودم که عوضین و تنها ... همیشه عاشق غریبهها بودم ٬ آدما رو واسه خودم غریبه نگه میداشتم ٬ قصههام رو همیشه ناتموم و گنگ نگه میداشتم ٬ کسایی رو که دوست داشتم از خودم دور نگه میداشتم .... غریبه بود. وقتی بهم گفت تو تهت یه بچهست ٬ همون لحظهی اول فهمیدم منظورش چی بود ٬ ولی خودم رو زدم به اون راه . به روی خودم نیاوردم. گفتم آره ٬ میدونم من خیلی کوچولوام ... نمیدونم فهمید یا نه ٬ ولی اصرار کرد ... گفت بچهگی نیست .. پاکی بچهگیه .. گفتم خب حالا هر چی باشه ... کوتاه اومد . میدونی ؟ این کودکی که اون ته نشسته و با همه کم بودنش ٬ همهی بودن آدم رو کنترل میکنه ٬ آخرین چیزیه که واقعیه . همون تیکهایه که بزرگ نمیشه ٬ همون تیکه ایه که تو تمام این هر روز دوباره زادهشدنا نو میشه و عوض نمیشه . قشنگترین صفتی که میشناسم همین صفت کودکانهست . نمیدونم چرا از بچهها بدم میاد ٬ دروغ چرا ٬ میترسم . دوست ندارم طرف حسابم باشن ٬ من معنی پاکی رو میفهمم ٬ دوست دارم باهاش درگیر بشم ٬ ترجیح میدم خودم رو نفی کنم ٬ سعی کنم عوضی باشم ٬ سعی کنم عوض شم . ترجیح میدم شبا به جای اینکه خودم باشم بخوابم و روزا که وقت ندارم خودم باشم برم سر کار ... ترجیح میدم از خودم قایم شم ... ولی هر کاری کنم ٬ دارم میبینم ٬ میفهمم ... مزخرف میگم ٬ من هیچوقت نمیفهمم ٬ فقط حس میکنم که هر روز من دارم عوض میشم ٬ هر دفعه من یه نفر جدیدم ٬ که تهش اون کودک لعنتی هنوز زندهست و ثابته و زیر همهی کثافتا و فلسفهها و هزار تا احساسات متضاد و متناقض قایم شده و سرد و ساکت نشسته و منو نگاه میکنه طوریکه سنگینی نگاهش همیشه سر بزنگاه نگهت میداره. گاهی احساس میکنم کودکم خستهست ... گاهی احساس میکنم خشمگینه ٬ گاهی احساس میکنم کودکم گم شده ٬ نیست ... ولی هست . شاید برای عوض شدن باید اول از اون شروع کنم . فقط شاید ! راستی .. نامهت رسید .. گفته بودی نوروز بود .. گفته بودی شب شد .. گفته بودی با دریا خوابیدی .. گفته بودی دریا از تو آبستن شد .. گفته بودی دریا کودکت رو جلوی پات انداخت ... گفته بودی اسمش رو گذاشتین صدف ٬ گفته بودی اسمش پیشنهاد دریا بود ... میدونی امروز چه روزی بود؟ میدونی؟ به هر حال خیلی وقتا اوضاع اونجوری که میخوای پیش نمیره . بعضی وقتا نگاهم آدمها رو آبستن میکنه ٬ چه برسه به دریا که تقریبا با همه میخوابه ... مواظب صدفت باش. |
...
همه چی رو دور تنده
من اسلوموشن م ولی فک کنم استخر گنده میخوام استخر خیلی خیلی گنده که نتونم یه طول را هم شنا کنم وسطش کم بیارم و مسیرمو کج کنم برم کنار استخر دیوارشو بگیرم و بیام بالا بعد خودمو تا نصفه که کشیدم بیرون دیگه بیشترشو نتونم همونجوری بمونم تا نجات غریقه سوت بزنه که یعنی سانس شما تموم شد برید خونه هاتون |
...
ما هر روز با هم دعوا میکردیم
همدیگه رو دوست داشتیم دعوا کردنامون رو هم دوست داشتیم هر روز با هم قهر میکردیم هر روز برای همیشه با هم قهر میکردیم هر روز با هم آشتی میکردیم خوب بود هیجان داشت واقعاً دعوا میکردیم ٬ واقعاً قهر میکردیم ٬ و واقعاً آشتی میکردیم هر روز با هم دوباره دوست میشدیم هر روز دوباره همدیگه رو دوست میداشتیم تا یه روز یه بار تو یکی از این دعوا ها که درست مثل همهی دعواهای قبلی بود که با هم برای همیشه قهر کردیم دیگه آشتی نکردیم. قهرکردنمون تا همیشه طول کشید. قصهی ما تموم شد. حیف شد٬ ولی تموم شد. |
...
خواب دیدم از آمریکا رفتم
یعنی دارم میرم پروازم هم به تورنتو بود همه چیش یادم بود حتی اون لحظهای که از راهروی فرودگاه میگذریم تا اونجاییکه سوار هواپیما میشیم با همه جزئیاتش تو هواپیا نشسته بودم که خوابم برد. یه صدایی اومد ٬ صدای افتادن یه چیزی از خواب بیدار شدم نشستم سر جام ٬ هی دور و برم رو نگاه میکردم تو هواپیما نبودم تو اتاقم بودم ولی باید تو هواپیما میبودم قاطی شده بود نمیفهمیدم اینجا چی کار میکردم؟ |
...
Fairy tales tell you a good man will find you And love will be the key to paradise Girls they believe it, they want to feel needed They're so afraid to lead a lonely life Locked in the shadows of doubt Secrets are afraid of the light Forever searching for the spirit Hidden deep in our hearts Baby, stay with me ... |
...
خب .
میشینی یه نفس عمیق میکشی چون میخوای شروع کنی به نوشتن یه نوشتن طولانی برای همیشهت مینویسی مینویسی تموم میشه نگاش میکنی میخونیش پاکش میکنی خودت رو پاک میکنی حالا دیگه خودت نیستی یکیه دیگهای مهم نیست کی خودت دیگه تموم شدی. -------------------------- بعضی وقتا آدم دوست داشتناش رو باید بچلونه ٬ خشک کنه ٬ بذاره یه گوشهی تو یه صندوقچه تو قلبش ٬ قفلش کنه ٬ کلیدش رو هم بندازه دور. یادش بره دور کجاست. بعد همهی سه نقطهها رو پاک کنه ٬ به جاشون نقطه بذاره. بعد میشه یه آدم عاقل ٬ که دیوونه هم نیست. بره دنبال سرنوشت خودش. حالا سرنوشتش میتونه هیچ ربطی هم به دوست داشتن نداشته باشه. ---------------------------------- روزای بد٬ بدن. روزای بد ٬ خیلی بدن. روزای بد ٬ تنهایی. روزای بد ٬ کسایی که میان ٬ خوبن. کسایی که خوبن ٬ یه روزایی خیلی بدن . کسایی که یه روزای بد خوب بودن ٬ خودشون روزای بدن. --------------------- با خودت فکر میکنی . --------------------- جیزی نمیگم هیچی نمیگم حتی یه کلمه صدای من مـُـرد می فهمی؟ مرده دارم می برم بذارمش تو قبر ایناهاش، تو تابوته الآن دیدی؟ ------------------ و زندگی کردن مثل همه همهی بقیه. ----------------- دیدی پوست میندازی هر بار که پوست میندازی یه خورده عوض میشی یه بار یه هو خیلی عوض میشی یه چیز دیگه میشی که دیگه اون قبلیه نیست دیوونه نیست خودت نیست ------------------------- |
...
ادامهی این شعره میگه:
I know I left too much mess and destruction to come back again And I caused but nothing but trouble, I understand if you can't talk to me again And if you live by the rules of "it's over" then I'm sure that that makes sense but و ادامه میگه I will go down with this ship and I won't put my hands up and surrender There will be no white flag above my door, I'm in love and always will be ... این شعر رو من دو سال پیشم واسه یکی فرستاده بودم که خب هر دوسال باید یه بار مرورش کنیم فک کنم. |
...
هیچ کس به خوبی اون منو نمیشناخت
خود منو ، خود واقعیم رو . که الکی قشنگ نبود. که الکی پررنگ نبود ، خود خوبمو ، خود تلخمو . منو دوست داشت. همونی که بودم ٬ خیلیام رو هم ندیده بود ٬ ولی منو دیده بود ٬ منو دوست داشت. آروم بود. واقعی بود. من ؟ منم خود اونو میشناختم. میدونستم کیه. میدونستم خودش چیه ، خودش رو دوست داشتم. خود واقعیش رو. حتی تو رویاهام واقعی بود. خودش بود. دلم میخواست دوباره عاشق بشه. دلم میخواست دوباره عاشق شدنش رو ببینم. دلم میخواست عاشق من بشه . فکر کنم اونجوری بیشتر دوسش داشتم. قصهی ما به سر رسید ... نرسید ٬ رسید ... نرسید ٬ رسید ... نرسید .... نرسید یه هو رسید. رسید؟ |
...
از تو بدم میاد.
از اکباتان هم بدم میاد. از تنهایی اتاقم بدم میاد. از تمام رویاهایی که بوی تورو میدن بدم میاد. پ.ن. |
...
از این پس به جای اصطلاح متداول دافی از واژهی تاریخی ویتامین استفاده میکنیم.
پ.ن. ویتامین دی ٬ ویتامین ای ٬ ویتامین بی (بی کمپلکس) ٬ ویتامین آ ... ویتامین فوری ٬ ویتامین تقویتی ٬ ویتامین وطنی ٬ ویتامین خارجی ٬ ویتامین مرگ موش ٬ ویتامین اِل ، ویتامین X ٬ ویتامین xxx ، ویتامین کُش ٬ ویتامین هندونه ٬ ویتامین هلو ٬ ویتامینِ جَلَب ٬ ویتامین کِش و سایر گرتهبرداری های نحوی و معنوی مجاز میباشد. |