...

قصد آن دارم که امشب مست مست ...
...

چرا آدما اینقده خنگ شدن ؟!! نکنه من انتظارم زیادیه؟!! اصلاْ حال نمکنم دوستام معنی نگاهام رو نفهمنا . من خیلی وقتا سعی میکنم با نیگا کردنم حرف بزنم . یه نگاه ساکت میتونه یه دنیا حرف رو با خودش همراه داشته باشه !! چرا ملت نمیفهمن اینو ؟!! چرا داد زدن منو نمیشنون ؟!‌ چرا التماس کردن منو نمیفهمن ؟! چرا شاکی شدن منو نمیگیرن ؟!! هی اونوقت میپرسن چیه چرا اینجوری نیگا میکنی !! مثلاْ وقتی ...

تکراری (فریاد سکوت):
یک ساعت بدون آنکه یک کلمه حرف بزنم به روش نیگاه کردم .
فریاد کشید که آخه خفه شدم ! چرا حرفی نمی زنی ؟!
گفتم نشنیدی ؟!! .... برو !! ....
...

میترسم . خیلی میترسم.
از حماقت دوستا، از کوته فکری آدما، از تنهایی خودم، از این آینده ی گنگ و مبهم، از این هرچه ممکن، از گناه، از برداشت های بد مردم، از بیماری بابام، از غصه خوردن مامانم، از حال و روز داداشم، از خودم، از عاشق شدن، از یأس، از غرور، از نومیدی، از تنهایی، از کم آوردن، از کم آوردن، از کم آوردن ...
...

هر گردی که گردو نیست !! بعضی وقتا انارهم گرده :> انارکی P:

پ.ن. تربیت نااهل را چون گردکان بر گنبد است ;)
...

راستی هیچ میدونین امروز خورشید گرفته بود ؟!! هیچکی ازش نپرسید چرا ؟

پ.ن. اه اه اه .. چه لوس !!
...

شاهرخ تو این پست آخرش میگه:

"واقعا که اين زنا موجوداتي هستن...موجوداتي هستن ... موجوداتي هستن .......در خور ستايش!!!"
البته منظورش دقیقاً این نیست ... بخونین میگیرین ماجرا چیه .
...

نمدونم چرا ولی امروز از این گدا ها که چیز میز میفروشن یکیشون بهم گیر داد ٬ ولی من هیچی نخریدم !! یکی هم میخواست تو ماشین که بودم بهم گل بفروشه بازم نخریدم. حالا بگذریم از اونایی که گیر ندادن و من همینجوری از کنارشون رد شدم . الان نصف شبی یادش افتادم و از دست خودم خیلی شاکیم !! خیلی سنگدل شدم نه ؟!! یعنی من همونی هستم که یه وقتی عمری گدا از کنارم دست خالی بر نمیگشت ؟!! باز جای شکرش باقیه که الان افسوس میخورم که چرا اینجوری شدم ٬ میترسم یه روزی بیاد که صد تا گدا گشنه هم که ببینم عین خیالم نباشه ٬ هیچ وقت هم دچار این افسوس نشم . خلاصه سیاهی کم کم سراغ دل آدما میاد ...
...

خیلی سخته آدم نتونه احساسش رو توضیح بده نه‌ ؟ اونم درست وقتی که احتیاج داره !
...

به خودم میگم:‌ همیشه بدتری هم هست.
به خودم میگم: خوب که چی ؟!
به خودم می خندم.
...

دروغ چرا ! وقتی به هم گفت دلم که سوخت هیچی ٬ کلی هم حسودیم شد. تازه کلی هم گریه کردم.
...


Title: Lonesome Shepard
Artist: J.Last

...

شاخه ها پژمرده است.
سنگ ها افسرده است.
رود می نالد.
جغد میخواند.
غم بیامیخته با رنگ غروب
می تراود زلبم قصه ی سرد
دلم افسرده در این تنگ غروب ...
...

آب میگه:

« تو بازی زندگی همه عروسکای خیمه شب بازی ان. هیچ عروسک گردانی وجود نداره، حتا کسایی که به ظاهر قدرتمندترین و تاثیرگذارترینها هستن هم بازیچه ان.»

وقتی آب یه چیزی میگه حتما راست میگه دیگه !!
...

خوب مشکل کند بودن لود شدن صفحات این وبلاگ هم حل شد. ولی هنوزم بعضی وقتا واسه لود کردن اسکریپت های فارسی کردن تاریخ خودش رو لوس میکنه و ممکنه ارور بده !! هر وقت اینجوری شد بلدین دیگه ، یه ctrl+F5 میزنین رو سر کیبورد تا آدم شه.
...

باده ای بود و پناهی٬ که رسید از ره باد
گفت با من: چه نشستی که سحر بال گشاد
من و این ناله ی زار و من و این باد سحر
« آه اگر ناله ی زارم نرساند به تو باد‌ »
...

ای دل ای دل ... هی دل ...


پنداشتم آن زمان که رازیست
در زاری و هایهای دریا
شاید که مرا به خویش میخواند٬
در غربت خود خدای دریا ...
...

آخ که چه هوایی !! عینهو خودم : یه دقیقه ابری ٬ یه ربع بارونی ٬ یه کم باد ٬ یه کم طوفان ٬ یه روز آفتاب ٬ یه شب مهتاب ٬ یه روز گرم ٬ یه روز سرد ٬ یه شب خاموش ٬ یه شب روشن ٬ یه شب ساکت ٬ یه شب تاریک ٬ یه روز آروم ٬ یه روز غمگین ٬ یه روز خوشحال ٬ یه روز جدی یه روز شوخی یه روز عاشق ٬ یه روز ...

کلاْ بهاره دیگه ...
...

امتحان ریز پردازنده دادم ٬ آی دادم ٬ آی دادم ...
...

عنکبوت ( پرواز )

تار می تنم ، تار می تنم ،
دورِ بودنم ، دور تنم
هر روز در انتظار فردا
و هر فردا ، در انتظاری ديگر
تولدی ديگر٬ تولدی دوباره٬ بودنی ديگر بار٬
و هر بار ...
پروانه ها مرا از پريدن باز میدارند .

چه مغرورند ،
و چه خودخواه !
که بالهای رنگارنگشان ، کرشمه ی بودنشان هست .
و پاره پاره ی تار های من ، گواه خيره سريشان .
مگر نه که آنان هم روزی کرمی بودند ، به زشتی کودکيشان ،
و مگر نه که آنان هم دور خود تار تنيدند .
و حال هر خال هر بالشان ثمره ی تار های آفرينشی ست که روزی بودنشان را در سکوتی محض و در سکونی بی روح خلاصه می کرد .
و من امروز چون يک عنکبوت تار می تنم ،
تا پيله ای بسازم دور بودنم و در آن ساکت و بی روح ، بخوابم
چون يک تکه آرامی
و پس از طلوع دوباره ی خورشيد
من به سوی نور پرواز خواهم کرد .
برای هر شمع اشک خواهم ريخت
برای هر گل سرخ قصه خواهم گفت
آری ، من – عنکبوت – پرواز خواهم کرد .

تا خود خورشيد ، تا خود نور .
.
.
.
اما ...
پروانه ها پيله ی مرا پاره می کنند .
و نيستیِ خود را در پاره کردن تار های من می جوييند .
نمیدانم چرا !
مگر آنها خود روزی عنکبوت نبودند ،
که اينک عنکبوتيان را از رسيدن به صفحه ی آسمان پروانه ها باز می دارند ؟!
آن هم با بهايی به سنگينی نابودی خود .
مگر نه که بال پروانه بايد به شعله ی شمع بسوزد !
پس چرا يک پروانه راضی می شود بالهايش را در تارهای من بشکند ؟!
تا من – عنکبوت – در حسرتِ پرواز و پروانه شدن
همچنان ،
و تا هميشه،
باقی بمانم .
ولی من
             تار می تنم ، دورِ تنم ،
                                       دورِ بودنم .
...

همیشه بدتری هم هست ...
...

راستی دعام کنین٬ میگن با کسی شوخی نداره استاده !! اگه نمره نیارم فارغ التحصیل نمشم !! اون وقت پذیرش و بورس و اینا هم همه پر !! راستش مثکه احسان هم با اینکه کلی امید وار بود بتونه یادم بده کم کم ازم قطع امید کرده !! هر چی باشه من هم مثل اسب چموش یک ترم محض رضای خدا و بندگانش یک جلسه رو هم سر کلاس یارو نرفتم !! البته استاده هم نامردی نکرده هر جلسه حضور و غیاب کرده و واسه من غایب زده !! خدا خودش برسه به دادم !!

پ.ن. هر چند اگه منم که منم ، بلدم آخرش با این جور استادا چه جوری راه بیام !! به قول خودم جوجه رو آخر پاییز که نمیشمرن ، چون تو بهار تازه جوجه کشیه !!
...

بالاخره طاقت نیاورد و سکته کرد.
...

راس میگن که از پس هر خنده ای گریه ای ٬ و از پس هر لبخندی اشکی ...
...

عشقبازی به همین آسانی ست ...

که گلی با چشمی
بلبلی با گوشی
رنگ زیبای خزان با روحی
نیش زنبور عسل با نوشی

کار همواره باران با دشت
برف با قله کوه
رود با ریشه ی بید
باد با شاخه و برگ
ابر عابر با ماه
چشمه ای با آهو
برکه ای با مهتاب
و نسیمی با زلف
دو کبوتر با هم
و شب و روز طبیعت با ما

عشقبازی به همین آسانی ست ...
...

مختصر و مفید :‌ امشب فکر کردم و فکر کردم و فکر کردم ... خیلی که فکر کردم٬ سرانجام دلم برا خودم سوخت . من گناه دارم نه ؟!!

پ.ن.
No comment is appreciated at all :|

...

همیشه محکوم ٬ همیشه بیگناه


امشب زدم تو خط هایده ٬ شدم اِند جوات !!‌ مثل این راننده کامیونا و راننده اُتوبوسا !! آی شبنم کجایی که یادش بخیر !! یادم نمیره که جه نوستالژیک هوس میکردیم بزرگ شیم بشیم راننده اتوبوس - قام قام !! یادته نه ؟!! من که یادم نرفته هنوز :)

ولی خدا وکیلی بعضی وقتا کامیونا یه چیزایی پشتشون مینویسن که آدم کم میاره ٬ مثل همین:

همیشه محکوم ٬ همیشه بیگناه





آخ که اگه من الان تو کامیون بودم - آخه هایده پشت کیبورد مثل تو جاده پشت رل کامیون حال نمده که:

شب٬ شب٬ شب که نذاشتی خواب نذاشتی برام
روز٬ روز٬ روز که نذاشتی تاب نذاشتی برام
...

به به !! آتیش زدم به مالش (؟!!) عجب گوشتایی !! دو تیکه گوشت ٬ طلا !! هولو برو تو گلو !! عجب بارونی !! عجب هوایی !! عجب بهاری !! عجب موزی !! عجب راهی !! ای جوووونم !! خرابه !! عجب خرابه ای !! ای بابا !! این پُله چی بود من از روش ردشدم ؟!! اِ این دیواره چیه سر راه من سبز شد ؟!! اوا ٬ لُب من چرا ملچ شد یه هو ؟!! این آقاهه چرا به من گفت خودم رو جمع و جور کنم ؟!! اینجا چرا لق وَرنه ؟!! اونجا چرا نمداره ؟!! این خون سرخ چیه وسط ماشین به راه شده ؟!!‌ این جا چرا همه چی چند تاس ؟!! اون خانومه چقده صورتیه ؟!! اه اه اه اه ٬ اینا چقده بی ادبن !! راستی پس حاجی کو ؟! الو خرمشهر ؟‌ حاجی تیر خورده ؟ ای خاک عالم . کجاش ؟‌ کلیه ؟!!‌ آها کی خوب میشه پس ؟ پنج شنبه ؟ بیارینش مکان خودمون درمونش کنیم . راستی اینجا صدای گلوله میاد ٬ این گلوله ها چقده قرشون زیاده !! اه گندشون بزنه (یا جای دیگه!!) اینایی که اینجا دعای کمیل میخونن چقد بدصدان !! راستی جلیقه ضد گلوله هم حتماْ بپوشن حاج آقا ها ٬ اینجا بدخواه مدخواه زیاده ...

... امشبم گذشت ٬ هم خوش گذشت ٬ هم خوش خوش گذشت !!

زت زیاد ٬ یا حق .
...

یوووووووووووووووووووووووو هوووووووووووووووووو
یــــــــــــــــــــــــــــــــــاااااااه هوووووووووووووووو

پیام ویزا گرفته

دریم دام ٬ دارام دیم ٬ دیریم دیدیریدیدیم. دارام رام . ری دیی دام . دارام رام .
پیام ویزا گرفته ٬ رادام دام .
طبق آخرین خبری که از خود پیام خیارشور به تلفن منا رسید :‌ پیام الان تو مصاحبه واسه ویزا قبول شده و الان تو ماتحت مبارکش چنان عروسی ای برپاست که اماکن دوبی در به در در جستجوی آن مکان مبارک میباشد !!
.
.
.
ای پیام ! ای نفس من !! ویزا گرفتنت٬ مبارک ٬ مبارک ٬ ایشالّلا مبارکت باد . من میدونستم تو مشت محکمی بر دهان استکبار جهان خوار مادرXXX - آمریکا - میزنی و با ویزا گرفتنت روح ملتی شهید پرور را در شریف شاد میکنی . الهی همه ویزا بگیریم . الهی خودم ویزا بگیرم بعدش میام با هم بریم بیچ کار فرهنگی بکنیم P: ؛)

خلاصه مبارکه هوارتا :*


تکمیلی: تو این دنیا هر کی هر جا واسه هر چی هر جوری ویزا بگیره٬ روزبه عمری ویزا نمیگیره D: ایشاللا واسه آخرت شاید تونستی یه کاری کنی روزبه جون ولی این دنیا خودم پایم همه جوره ریجکتت کنم ؛)
...

این اصطلاح جام زهر نوشیدن رهبران مملکت ماست که منو کشته !!
ببین کار ما به کجا کشیده که وقتی رهبر مملکت میخواد یه کار عاقلانه بکنه تو عمرش میگه آی ملت من دارم جام زهر مینوشم !! حالا قبلی خدا عمرش بده وقتی فهمید که سر جنگ خرش کردن و داره با ادامه ی جنگ - چه نفرت انگیز - خان و مان و تاریخ و حکومت و رعیتش رو به نابودی میکشه جام زهر کذایی رو سر کشید و صلح رو پذیرفت (ای خدا !! دیگه صلح کردن واسه ما شده جام زهر نوشیدن !!)
ولی این یکی خیلی خره به خدا !! خودش که حالیش نیست دستی دستی داره همه چیز مملکت رو به گند میکشه ٬ حکومت خودش رو هم داره نابود میکنه ٬ چهار تا آدم عاقل (گیر ندین بابا ٬ عاقل بانسبه منظورمه) میخوان بهش بگن اوضاع بیریخته و بیا و مردونگی کن و خودت و ملت رو از این افتضاح نجات بده ببینین بهش چی میگن :

- خبر نامه ی هشدار آمیز نمایندگان مجلس به رهبری ٬ نقل از بی.بی.سی.
- اصل نامه ی نماینده های هشدار آمیز نمایندگان مجلس به حضرت اجل‌ که با دستور شورای عالی امنیت ملی و وزارت ارشاد در رسانه های داخلی رسماْ سانسور خبری شد.
- اظهارات آقا در پی دریافت نامه بدون اشاره به محتوای نامه.

پ.ن. نمدونم چرا یاد این شعر سعدی افتادم که میگه:
« ای که پنجاه رفت و در خوابی
مگر این چند روزه در یابی !! »
...

یه آدم خوب ٬ یه دوست محشر ٬ یه هوای خوب ٬ یه کافی شاپ تازه و آروم ٬ کلی حرف ٬ کلی درددل‌‌ ٬ کلی اشک ٬ کلی محبت ٬ کلی خنده ٬ کلی غیبت ٬ کلی پیاده روی ٬ کلی ناز و ادا ٬ کلی قوت قلب ٬ کلی بچه گربه ٬ کلی آرامش ٬ کلی احساسات .

و کلی خاطره ها و خاطره ها و خاطره ها ...
... و خدایی که در این نزدیکیست .


- خوشا به حال گیاهان که عاشق نورند.
و دست منبسط نور روی شانه ی آنهاست.
- نه ٬ وصل ممکن نیست٬
همیشه فاصله ای هست.
اگر چه منحنی آب بالش خوبی است
برای خوابِ دل آویز و ترد نیلوفر ٬
همیشه فاصله ای هست.
دچار باید بود
وگر نه زمزمه ی حیرت میان دو حرف
حرام خواهد شد.
و عشق
صدای فاصله هاست.
صدای فاصله هایی که
                              غرق ابهامند.

...

من الان سگم ٬ پاچه میگیرم .
از نزدیکی با من بپرهیزید :|

امضا:‌ خود خرم - ساعت ۱۶:۳۰
پ.ن. طول این پریود حدود یه روز تخمین زده شد رفت.
...

دِهه !! دختر نصفه نیمه !! به من میگه ضعیفه !!
من مردانگیم این جوری زیر سوؤال میره آخه !! دوستت دارم که دارم ٬ دلیل نمیشه اهانت کنی خواهر من !! بعد هم تا میای اعتراض کنی تقی میخوابونن زیر گوشت !! خدا همه ی پسرای خوشگل عالم رو از دست این فمنیست های افراطی در امان دارد . آمین :)

... ولی هر جور راحتتری ؛)

پ.ن. هر کی از کلمه ی مردانگی برداشت بد کرده و به کمک صنایع ادبیات فارسی از قبیل کنایه ٬ استعاره ٬‌ جناس و غیره برداشت خلاف عفت عمومی کرده از همین جا بگم که ذهن خودشه که منحرفه ها !! من اصلاْ هم بی ادب نیستم P:
...

عجب خواب خفنی دیدم دیشب من !! تو خواب شده بودم یکی شبیه رابینهود و داشتم با یه آدم ستمگر که همه بهش میگفتن ارباب و ازش میترسیدن مبارزه میکردم !! بعد از اینکه من و یکی از دوستام رو گرفت و زندونی کرد من فرار کردم و همه چیزش رو نابود کردم و بعد برگشته بودم که دوستم رو نجات بدم که یه هو با خودش رو در رو شدم و از شانس آشغال بنده همون جا بود که تا اومد دو سه تا پیام بازرگانی نشون بده من دیگه از خواب بیدار شده بودم !!

عجب زندگی گندی شده ها :( من عمری خوابام یادم نمیمونه ٬ حالا هم که یه خوابی دیدیم که یه کم یادم مونده توش هیچی حوری پری نداشت !! چند تا از این زنای دهاتی بودن که فکر کنم هر کدوم هفت پشت زاییده بودن ٬ تازه یه سریشون هم تا منو میدیدن فرار میکردن - احتمالاْ از ارباب میترسیدن . البته یه دختر جوون هم بود که هر چند حوری پری نبود یه ریزه به پری دریایی میزد و یه بار یه جایی که گیر کرده بودم کمکم کرد فرار کنم !! ولی آخه آدم حوری پری نمیبینه که تو فرار کمکش کنه !!

اااااااااااااااه !! نمشه من یه بار خواب ببینم رفتم بهشت و دارم با حوری پری های اونجا چیز میکنم ؟!! اگه شانس منه یه بار هم اگه زد و شانس من خواب بهشت رفتن دیدم حتماْ توش یه سری غلام بهشتی میبینم که دارن باهام چیز میکنن !!
...

آره اینم جداْ فکر خوبیه ! یه کم پررویی میخواد و یه کله ی خر که من هر دوتاشو دارم !! اگه دختر بودم و این خانوم هیزه ی دم در این همه هر روز بهم گیر میداد که این چه وضع مانتو ست و این چه وضع مقنعه و این چه وضع راه رفتن و این چه وضع خندیدن و این چه وضع رنگ لباس و یه روز میگفت تنگه یه روز میگفت گشاده ٬ یه روز میگفت بکش بالا ٬ یه روز میگفت بکش پایین !! اون وقت کاری نداره که : دم در یه جوری که ببینه یا شایدم نبینه یه چادر مشکی پلاسیده ی گه رنگ مینداختم سرم ٬ از اون عوضی که رد میشدم ورش میداشتم !! اگه هم جرأت کرد و دوباره خواست گیر بده خواهر و مادرش رو واسش همون جا سفره میکردم . دیگه هر چی حدی داره آخه !! زنیکه یابو !! انگار یادش رفته قبلاْ آشپز بوده تو سلف حالا اومده انتظامات شده گیر میده چپ و راست X(
...

وقتی میبینین یه مادر شب تا صبح بالای سر بچش میشینه گریه میکنه و اونو نوازش میکنه چون فکر میکنه بچش داره از دست میره چه حالی بهتون دست میده ؟!
به خصوص اگه ...
...

به نظر من پائولو کوئیلو قشنگ مینوسه به شرطی که من یه یه آمریکایی عرفان نشنیده ی عارف ندیده باشم و هیچ بویی از فرهنگ و ادبیات شرق نبرده باشم !!
ولی حالا که من اینجوری نیستم ٬ پس از پائولو کوئیلو اصلاْ هم خوشم نمیاد چون فکر میکنم تو کتاباش و با ادبیاتش داره عرفان پاپ عرضه میکنه !! البته من آدم خودخواهی نیستم و به هر کسی حق میدم از اینجور کتابا و این جور ادبیات و این مدل نوشته خوشش بیاد کما اینکه خودم هم از خوندن کتاباش سرگرم میشم - کما اینکه کم ازش نخوندم - ولی دیگه فَنِش نیستم !! اگه بخوام کتاب بخونم ترجیح میدم یا عرفان شرقی بخونم یا رمان درست حسابی مثلاْ از هرمان هسه یا رومن رولان یا خود سرورم نیکوس کازانتاکیس !!

پ.ن. اونایی که نمدونن بدونن که آقای کوئیلو شاگرد حضرت کازانتاکیس بودند که حالا دم در آوردن :)
...

من روزی این هوا زر میزنم اون وقت این دختر خاله ناتنیم مثل مجسمه ی ابوالهول اینجا ( اینجای اینجا که نه ٬ یه وجب اون ور تر) بالاسرم واستاده میگه لنگش کن !!‌ (البته منظورش اینه که یه پست تازه میخواد !! ) تازه میخواد این دفعه یه کم مربوط زر بزنم تا بتونه کامنت هم بده !!‌ عجبا !!!‌ آخرالزمون شده !! دختر مردم از آدم چه تقاضا ها که نمکنه !! واه واه !! مگه وبلاگ مثل دفترچه یادداشت خود آدم نمیمونه که آدم هر چی دلش خواست توش بنویسه !! با زور و تهدید که نمیشه آدم پست تازه کنه !! اونم از خطهای کند دانشگاه !! بنابر این من از همینجا یه بیانیه صادر میکنم و بدین وسیله مشت محکمی میزنم اونجای هرکی بخواد به من زور بگه !!

به قول هودر بزرگ٬ اگر ماه را در دست چپ من بگذارید و خورشید را در دست راستم (یا برعکس) ٬ من تو این وبلاگ هر چی دلم بخواد مینویسم D: مثلاْ الان دلم خواست که گلاب به روتون گلاب به روتون ٬ روم به دیفال٬ چیز شعر بگم که گفتم !!‌ اگه هم هوس کنم یه ماه روضه بخونم و گریه کنم میکنم.

پ.ن. هر جور راحتترم P:
...

بخش هایی از نامه ام به یک دوست - نامه ای که هم اکنون میتواند مخاطبش خودم باشم :


« ... و به راستی چگونه باید بودن و چگونه باید زیستن و چگونه رفتن !‌ و تو - ته مانده ی تقدیر خشن آفرینش - چگونه خواهی بود و چگونه خواهی زیست و چگونه خواهی رفت ؟!

نمیدانم ٬ تو را نمی دانم و خود را نیز. امّا ای کاش میشد به نیستی خویش ایمان بیاوریم . کاش میشد به عظمت غیر مؤمن شویم. آنقدر که لطافت ادراکمان فارغ از تدبیر فهمیدن به غایت خویش که همان آفرینش دیگر باره ی خویش است مؤمن گردد. و سنگ سخت از پیشانی هابیل برگیرد و بر بودن قابیل خویش بکوبد . و زاغِ اندر پس باغ را نیست انگارد و یکی سفره ی نغزش را به سخره گیرد و ببخشد به بیخبری او از بودنِ بیفرسودن ابراهیم وارِ خویش ٬ در پرواز شاهین تیز پروازِ زمان در باز ِ گریختنش از زندانِ بودن ٬ تا باغ ِ شدن و چیدن میوه ی بقایش در آن سرزمین دیگر . جدا از وسوسه ی بود و نبود دست بی رحم سرنوشت را کاری بکنیم و گامهای لرزانمان را در دهلیز هویدای وجودهامان بر خاکستر قلعه ی غرورمان استوار سازیم.

... آری . اگر هنوز غمی هست که به ناز سودایش کنی ٬ و اگر هنوز دلی نژند و روحی افسرده و بیتاب دیگری در تو باقی مانده ٬ اگر چشمه سار اشکت هنوز نم دارد ٬ اگر هنوز اسیر تنهایی خویشی ٬ اگر هنوز عطش دریا داری ٬ و اگر هنوز در آرزوی قاصدکی هستی تا به همراهی او با نسیم صبح به دیار دوری پرواز کنی ٬ بدان که غایت تو و مسؤولیت تو اینست که:

تو طئه ای بسازی تا در آن؛ انسان‌٬ خدا٬ و عشق٬ دست اندرکار آغاز آفرینشی دیگر و انسانی دیگر شوند*.

و اینست شدنی شایسته ی بودنمان.


پ.ن. شاید روزی کامل این نامه را که بسی طولانی تر از این چند سطر است در این وب نوشت گذاشتم .
*: حدیثی از رادها کریشنان
...

... پر از حرفم و خاموش٬ یه قصه و فراموش ...



خستم .
از همه چیز.
از همه کس.
...


Sarasvati is the Hindu Goddess of all arts: music, painting, sculpture, dance, and writing. She is credited with presenting the gift of writing to mankind so that her songs could be written down and preserved. Sarasvati is often depicted on the back of a swan or peacock, and with four arms, with which she plays the lute or drum and bestows jeweled blessings. She is the Goddess of eloquence, and words pour from her like a sweetly flowing river. One myth of this Goddess is that She is a jealous rival of the Goddess of wealth, Lakshmi, and that pursuing wealth alone will assure that Sarasvati's gifts will desert you.




Title : Dance of Sarasvati
Artist : Kitaro



...

وقتی این شعر رو خوندم یه جوری شدم ٬ بعد هر چقدر سعی کردم بگم چه جوری شدم نشد که نشد. فقط میدونم یه جور عجیبی شدم !! شما هم بخونیدش شاید شما هم یه جوری شدید !! رعنا از ساغر شفیعی نقل کرده:

ما مردگان دویست سال بعد
دور هم نشستیم
با دعوتی رسمی
به صرف چای وشربت وشیرینی
و حراج معلومات

و چقدر کف زدیم
پیش رو برای خودمان
پشت سر برای هم

ما مردگان دویست سال بعد...
...

« روی هر سینه سری تکیه کند وقت وداع
سر ما وقت وداع تکیه به دیوار دل است »

...

مخمل:
« ... راستش وقتی چراقها رو روشن کردن من خیلی حالم گرفته شد ! همون اول دیدم یه خورده بو میاد به روی خودم نیاوردم !! راستی هیچ وقت دوست داشتید مثل یه پرنده پرواز کنید ؟ ........... ولی من هیچ وقت دوست نداشتم ! من پرنده ها رو دوست ندارم. اونا وقتی میخوان بی تربیتی هاشون رو از اون بالا بریزن پایین اصلآ به اون پایین نگاه نمیکنن !! تازه من نمیدونم چرا هرچی کلاغ اسهالیه بالا سر من پرواز میکنه !؟!؟!؟ اگه دستم بهشون برسه به هرکدوم یه متیل کلرو پر آمین میدم بعدم ازشون میخوام یه خورده دستورات بهداشتی رو بیشتر رعایت کنن !!! »
...

کاش میشد که آدم میتونس از زندگی کردن یه چند وقت (محدود) مرخصی بدون حقوق بگیره !!
آخ اصلاْ اگه میشد میتونستم زندگی کردنم رو مثلاْ یه ترم دیفِر کنم و عقب بندازم (فقط مَنا !! بقیه همه رو روال برن جلو)‌ چقدر خوب میشد . یا اگه میشد آدم یه نفر رو استخدام کنه جای اون سختیا رو تحمل کنه چه حالی میداد !!
حیف که نمیشه ٬ ولی اگه میشد چی میشد !!

...

شکست ٬ در حالیکه من حتی فکرش رو هم نمیکردم شکستنش رو به عمرم ببینم.
... و از شکستن اون ٬ من هم شکستم .
...

اصلاْ دوست ندارم دوباره مثل امشب مجبور شم به خاطر یه عوضی با ۱۷۰ تا سرعت لایی بکشم٬ بعد برای اینکه جاش بذارم با ۱۴۰ تا بپیچم تو خروجی یادگار !! ولی لامصب کم نیاورد‌ اونم اومد دنبالم !! هر چند فکر کنم وقتی من از یادگار اونجوری پیچیدم تو شیخ فضل الله ٬ اون بیچاره دهنش بد جوری وا مونده بود و داشت از اُس شدن خودش حرص میخورد !!
نمدونم چرا وقتی عصبانیم رانندگیم اینجوری میشه :(‌ خیلی دوست دارم مثل یه شهروند خوب و سالم رانندگی کنم ٬ ولی هربار یه جوری میشه که نمیشه :( ایشااله واسه این هفته دیگه قول میدم یه کم آدم بشم.
...

دلم٬
دلم میخواد ٬
دلم خیلی میخواد ٬
ولی ...
آخه @#$! :(
ولی هنوزم دلم خیلی میخواد که ...
چی کار کنم خوب :(
ولش کنم ؟!!‌
نه !!! آخه دلم خیلی میخواد که ...
اااااااه ... خوب چی کار کنم که دلم میخواد X(
آی خاک تو سر من که بعد این همه وقت و این همه جنگ و جدل هنوزم اینجوری دلم میخواد ...
~!@!@#@#%$%^%^&^&#%#@%(@#$*%@#$)*%#@$
اصلاْ بیخیالش میشم :|
دیگه هم این دل صاب مرده غلط میخوره که میخواد‌!

پ.ن. آره ارواح ننت !! دلت اگه حرف گوش میکرد وضع تو الان اینجوری نبود که .
پ.ن. هر کی فکر میکنه من دچار خودسانسوری شدم غلط میکنه٬ من با خودم هم همین جوری حرف میزنم ٬ وقتی هم که بلند بلند فکر میکنم بازم همین جوری حرف میزنم .
پ.ن. لازم به توضیح نیست که من الان کاملاْ عصبانیم ؟!

...

اینو قبلاْ تو وبلاگ انگلیسیم گفته بودم ولی اخیراْ یه اتفاقی افتاد که کلی به این روایت ایمانم بیشتر شد٬ اینه که دوباره اینجا میگمش:


At the college, male & female students were told to individually write a sentence using the words 'sex' and 'love.'

Females wrote :
"When two mature people are passionately and deeply in love with one another to a high degree and that they respect each other very much, then, it is spiritually and morally acceptable to the society that they both engage themselves in the act of physical sex with one another. "

Men wrote :
'I love sex.'


اگه از چند تا استثنایی که همیشه وجود داره (و تو همه چیز استثنا وجود داره ) مثکه این قصه متأسفانه خیلی درست تر از اونیه که من فکرش رو میکردم !!
...

خوبی اینکه با فراس کلاس سه تار بری اینه که بعدش کلاس یوگا هم میری ٬ کلاس فلسفه عرفان هم میری ٬ کلی هم هامیوپاتی بهت می گه حال میکنی !!

پ.ن. نه کلاس هامیوپاتی دیگه نمیرم چون وقت نمیکنم . اصولاْ اگه نتونم واسه کاری وقت خوب بذارم ترجیح میدم شروعش هم نکنم . همین که از دور دستی داشته باشم و بدونم چی به چیه کلی خوبه ٬ فعلاْ بیشتر نمیخوام

پ.ن. راستی شما هم اگه مثل من هم به فلسفه علاقه دارین ٬ هم به عرفان ٬ هم به فیزیک نظری و فیزیک کوانتوم ٬ و هم به هامیوپاتی کتابی بهتر از این برای خوندن پیدا نمیکنین‌:‌ یک کوانتوم٬ عرفان و درمان : پزشکی هامیوپاتی . تألیف دکتر مسعود ناصری. فقط برای اینکه یه کم برین تو حس کتاب من فهرستش رو میگم داشته باشین تا بعد:

پیش درآمد
سیب٬ ایمان
دفتر یک: بتر از می
دفتر دو: همان اندیشه
دفتر سه: رسم خوشایند
دفتر چهار: کوانتوم: نسبیت و واقعیت
دفتر پنج: آب٬ هاون
دفتر شش: عرفان تئوری شعور
دفتر هفت: درمان: پزشکی هامیوپاتی
صدای آشنا
...

« حدیث بندگی و دلبردگی »

تفاوت میان خدای فیلسوفان و خدای پیامبران در این است که خدای پیامبران را می توان به دعا خواند ٬ اما درباره ی خدای فیلسوفان فقط باید جدال و جنجال کرد. فیلسوفان همچون ریاضیدانانی که به حل معمایی مشغولند ٬ گره از کار فروبسته ی خدا می گشایند ٬ اما پیامبران همچون عاشقانی که با معشوقی نازنین نرد عشق میبازند ٬ سخن از لطف و لطافت آن محبوب جمیل میگویند و دست مردم را در دستان نرم و پر نوازش او میگذارند.

... دعا و نیایش ٬ قبل از آنکه ابزار زندگی باشند ٬ ابراز بندگی اند و بیش از آنکه خواهش تن را ادا کنند ٬ حاجت دل را روا میکنند‌٬ و برتر از آنکه سفره ی نان را فراخی بخشند ٬ گوهر جان را فربهی می دهند.

تسبیح و خرقه لذت مستی نبخشدت
همت در این عمل طلب از می فروش کن
بر هوشمند سلسله تنها ننهاد دست عشق
خواهی که زلف یار کشی ترک هوش کن

[ حدیث بندگی و دلبردگی - دکتر سروش ]