خب به هر حال اگه بین خوب و خوبتر نتونی یکیرو انتخاب کنی ٬ یعنی بدترین رو انتخاب کردی !! یعنی یه چی اونورتر از بد و بد تر !!
|
...
میتوان بر جای باقی ماند در کنار پرده ، اما کور ، اما کر میتوان تنها به حل جدولی پرداخت میتوان تنها به کشف پاسخی بيهوده دل خوش ساخت پاسخی بيهوده ، آری پنج يا شش حرف میتوان چون صفر در تفريق و جمع وضرب حاصلي پيوسته يکسان داشت ... ميتوان چون آب در گودال خود خشکيد . . . و ميتوان ٬ معامله کرد : يک هيچ با همه چيز ... و من هيچ ... و تو هيچ ... و تو همه چيز ... من هيچ را بردم ... و همهچيز را گزاردم ... و هيچ نبردم ... چون همان جنگجو که نجنگید اما...شکست خورد. اما...شکست خورد. اما...شکست خورد. . . . |
...
ديشب اينجا فقط باد ميآمد ... فقط ٬ ... باد ميآمد ... Begoo Begoo - Namjoo: 3.47 mg - TehranAvenueMusicOpen |
...
زندگی خیلی باحاله . بعضی وقتا یه هو میپیچه دور گلوت همچین گره میخوره که ... یادت باشه با گره کور نباید ور رفت . نخش رو از هر طرف که بکشی گره کور تر میشه ... با چنگ و دندون به جونش بیفتی سفت تر میشه .. ولش میکنی یواش یواش خودش باز میشه ... فقط زمان میخواد .. زمان .. زمان ... زماااااااان ......... دیدی ٬ حالا گره طناب وا شده و همه چیز درست شده .... ااااا تو چرا خفه شدی ؟ آها طناب دور گردنت بود ؟ آخه حیف شد ... مثکه زیادی زمان بردا ! خدا بیامرزتت . گفتم که زندگی خیلی باحاله ... |
...
اون عنکبوته رو یادته که هی تار میتنید دور خودش چون فکر میکرد اینجوری اونم مثل کرمای ابریشم تبدیل به پروانه میشه ٬ خوشگل میشه بعد میتونه از کنج اتاق پرواز کنه و بره تو دل جنگل ... یادته مشکلش چی بود ؟ آره مشکلش این بود که پروانه ها هی میومدن گیر میکردن تو تاراش ٬ پیلهی عنکبوته رو پاره میکردن . عنکبوته هم فکر میکرد پروانه ها بسکه حسودنا نمیخوان بذارن عنکبوت هم پروانه بشه حتی به قیمت اینکه خودشون رو تو تار عنکبوت خفه کنن ... یادته ؟ هیچی میخواستم مطمئن شم که هنوز یادته . |
...
آیم هانگری من و رضا یه غذای آماده رو که میخوایم گرم کنیم و بخوریم کلی هم از تکنیکهای مایکروویو که استفاده میکنیم اقلاً نیمساعت تا سه ربع طول میکشه بعد کلاسمون شروع میشه غذا میمونه !! جداً نمیدونم این دختره آمریکاییه که همخونهایمونه چجوری تو ۵ دقیقه غذا درست میکنه تو نیمساعت میخوره !! راستی من اینجا علاوه بر خودم ظرف هم میشورم !! |
...
h as in haziyan
میدانم روزی باد بادبادکها را خواهد برد ... و در این بین من تو کفم چرا اینجا وقتی برف میاد جای پای مرا برفها نمیپوشانند !! شایدهم خلوتها از باهمیِ سگها به دروغ و درندگی بهتر نیستند. من چمیدانم آیا ؟!! ولیک همچنان ؛ اهل کاشانم اما ٬ شهر من کاشان نیست ٬ شهر من گمشدهاست ... BTW, yesterday; it was another day like today which is the yesterday when u read this tomorrow.
پ.ن. آیییییییی ... سرممممممممم |
...
همینجوری داری سقوط میکنی ... الان یه جایی وسط زمین و هوا داری دست و پا میزنی و طبیعتا دستت به هیچجا بند نیست آخه وسط زمین و هوا چیزی نیست که دستت رو بهش بند کنی ... داری گروپی میای پایین و دیگه اونقده برات عادی شده این سقوط که کمکم یادت رفته تو الان بین زمین و هوایی ... آره دستت به هیچی بند نیست ... یه هو بهت ایست میدن !! بعد بهت میگن آهای آقاهه (....) !!!!! ناراحت میشی ٬ شاید حتی گریه کنی . بعد بهت میگن تو روخدا یه وقت کاری نکنی ها !! آرووم باش خب ؟!! ... بعد هم شب بخیر و خدافظ ... خب یه کم فکر میکنی ... آخه لعنتی آدمی که داره سقوط میکنه که کاری نمیتونه بکنه ... خودت رو ول میکنی ... دوباره و همچنان سقوط میکنی !! |
...
داشتم آرشیو وبلاگ خودمو میخوندم یه هو اینو دیدم که تو آلمان نوشته بودم داغ دلم تازه شد ... آخه خداااااااااا .... خدایا .. چی میشد من جای تو بودم . میشستم اونبالا رو یه تیکه ابر تیریپ سلطنتی٬ یه سری آدم ول میکردیم تو زمین به اندازهی یه عمر بههشون فرصت میدادم سر کار باشن ٬ اونوقت هی نیگا میکردم حال میکردم ... میدونم که خیلی حال میکنی .. ولی آخه پروردگارا .. نوکرتم .. دورت بگردم .. آخه بیمرام .. سرگرمی به این باحالی ٬ اونوقت تنها تنها ؟!! حالا اینا به کنار ... آخرش که چی ؟!! تا کی آخه ؟!! تو خسته نمشی پس ؟! هر چیزی هم حدی داره آخه !! دیگه شورشو درآوردیا ... آخه یه قرن دو قرن هزار قرن ٬ یه آدم صد تا آدم ٬ صد میلیون تا آدم ... بسه دیگه !! اینم شد سرگرمی ؟!! تو کار دیگه ای نداری ؟ اصلاً خودتو بذار جای من ... نه جون تو من خدا بودم تو یه آدم مثل اینهوا آدم دیگه ایکه اومده و رفته با یه ریزه عمر که در مقابل اینهمه عمرایی که از اول شده و هنوز نشده هیچی نیس ... و یه خدایی که همچین رو اون ابر تیریپ سلطنتی نیشسته داره تو دفترش سرنوشتتنوشته شده و دفترش رو بسته و داره به ریشت میخنده ...چه حسی بهت دست میده ... حس بازیخوردگی مفرط ؟!! بیهودگی مزمن ؟!! بندگی اجباری ؟!! نه چه حالی میشی ؟!! خوبه اینطور ؟!! عااادل !!! با مرااام !! بس کن دیگه !! دهههه . |
...
آره خب ... « مثلا اگه میخواین سرطان نگیرین مطمئن ترین راه اینه که همین الان برین خودتون رو بکشین » [+] |
...
حاملگیولوژی آدما وقتی حامله میشن دو کار میکنن یا سقط میکنن یا میزان . درست مثل اونایی که دارن عاشق میشن !! چه رزاییدن و چه سقط کردن ، هر دوش کلی درد داره و آدما واسش داد و هوار میکنن و یکی باید دست و پاشون رو بگیره یا یکی باید یه جوری بیهوششون کنه نفهمن چی بود کی بود چهطور شد و از کجا چی رفت تو از کجا چی بیرون اومد ! ولی با این همه آدما هنوزم هر روز حامله میشن !! |
...
مناجات های ! با تو ام . الهام منو چیکار کردی ؟ چند وقتی میشه که اومده پیش تو واسه من وحی بیاره ولی هیچ خبری ازش نیست ... بگو بینم چه خبره اون بالا ؟ باز تو زدی تو خط فرشته بازی ؟!! مثلاً من پیغمبرما ، الهام منو پس بفرست . هوی خدا ! با توامها ... داری منو ؟!!! الو ؟! - نو رسپانز تو پیجینگ :-s فک کنم ایگنور شدم رفت :( |
...
یه حسی دارم ... یه چیزی تو من وول میخوره ... یه چیزی که جون داره ، نفس میکشه ، و آروم آروم داره منو میخوره ... از خون رگام داره مک میزنه ... یه چیزی تو منه که من نمدونم کیه ، چیه ، از کجا اومده ... فکر کنم باز من حامله شدم . مامانم هی بهم گفت باهرکسی نخواب وگرنه نمیفهمی مامان بچت کیه ، منِ خر ، گوش نکردم ... احساس میکنم الان خیلی وقت بدیه واسه حامله شدن ولی ... یه چیزی تو من داره هی وول میخوره ... |
...
من نمدونم کدوم بچه باحالیه که داره دونه دونه اکانتهای یاهوی ملت رو پاک هک میکنه . ولی خب حواستون باشه اگه از مسنجر یه مسیجی از طرف یه آشنا اومد که برین فلان جا و فلان کنین و اینا (مثلا عکسای منو ببینین و ...) اگه ازتون لاگین کردن خواست لاگین نکنین ها ... صفحهی یاهو رو فیک درست کردن (خیلی خوشرنگ هم بود اتفاقا)... حالا اگه سوتی دادین و یوزر نیم و پسوردتون رو وارد کردین ... زودی برین پسوردتون رو قبل از اینکه واستون عوض کنن خودتون عوض کنین. خلاصه ایمیلها ، کانتکتها ، و مسنجر خودتون رو الکی الکی ندین هوا ... از من گفتن حالا ... راستی یه ویروس جدید هم اومده که زیرو سکتور میپرونه ، ایمیل اتچ دار رو لوکال وا نکنین اگه مشکوکه. من نمدونم کدوم بچه باحالیه که داره دونه دونه اکانتهای یاهوی ملت رو پاک هک میکنه . ولی خب حواستون باشه اگه از مسنجر یه مسیجی از طرف یه آشنا اومد که برین فلان جا و فلان کنین و اینا (مثلا عکسای منو ببینین و ...) اگه ازتون لاگین کردن خواست لاگین نکنین ها ... صفحهی یاهو رو فیک درست کردن (خیلی خوشرنگ هم بود اتفاقا)... حالا اگه سوتی دادین و یوزر نیم و پسوردتون رو وارد کردین ... زودی برین پسوردتون رو قبل از اینکه واستون عوض کنن خودتون عوض کنین. خلاصه ایمیلها ، کانتکتها ، و مسنجر خودتون رو الکی الکی ندین هوا ... از من گفتن حالا ... راستی یه ویروس جدید هم اومده که زیرو سکتور میپرونه ، ایمیل اتچ دار رو لوکال وا نکنین اگه مشکوکه. پ.ن: اون لینکی که واسه من فرستادن اینجاست ( یافش رو اگه قبلاً ندیدین الان ببینین ولی یه وقت توش لاگین نکنین ها !!!!!! میپریه اسم و پسوردتون ) --> لینک کذایی دزدیدن اسم و پسورد یاهو : http://yahoogroups.iranian.name تکمیلی: من یوزر یاهوم یا همون meysamina.at.yahoo.com سر جاشه ... فکر نکنین من دیگه خودم نیستما !! |
...
t as in 3 ! چون درختی در زمستانم ، بی که پندارد بهاری بود و خواهد بود . دیگر اکنون هیچ مرغ پیر یا کوری در چنین عریانی انبوهم آیا لانه خواهد بست ؟ دیگر آیا زخمههای هیچ پیرایش ، با امید روزهای سبز آینده ، خواهدم اینسوی و آنسو خست ؟ چون درختی اند اقصای زمستانم . ریخته دیری ست هرچه بودم یاد و بودم برگ ... چون درختی در صمیم سرد و بیابر زمستانی ٬ هرچه برگم بود و بارم بود ، هرچه یاد و یادگارم بود ، ریخته ست از من ... |
...
need for speed ! گفته بودم که زندگی کردن مثل رانندگیه ... هیچی فقط خواستم بگم این یه هفته که اینجا ماشین گرفتم دارم رانندگی میکنم به این نتیجه رسیدم که رانندگی تو آمریکا با ایران خیلی فرق داره ٬ مجبورت میکنن آسته بری ٬ آسته بیای که گربه شاخت نزنه ... پ.ن. فراز فکرش رو بکن من الان یه هفتهست که بیشتر از ۱۲۰ نرفتم ٬ آدم نکشتم ٬ ورود ممنوع نرفتم ٬ چراغ رد نکردم ٬ وسط خیابون یه هو دور نزدم ٬ ماشین خط ننداختم ٬ باکسی کل ننداختم ... هیییییی ... من دلم گرفت :( |
...
آگهیبازرگانی - برای AR پیش نوشت : کسی این را نخواند غیر از کسی که باید بخواند ... شاید از این به بعد مردمک هایم را مردمک های هر جایی بخوانم ... نمیدانم چگونه است همه هرجایی که میشوند گشاد میشوند ٬ مردمکهای من از اول گشاد بودند ٬ حالا هر روز تنگتر و تنگتر میشوند ... علی جان ٬ لطفی کن و بیا برایم کمی زر بزن . سگ تو روحت تخم جن که هربار که زنگ زدم یا نبودی یا آشغال بودی. راستی من هنوز دلم تنگ نشده برای چیزی که ندانم چیست ... تو میدانی معنی اش چیست نه ؟ پی نوشت: عوضی ها مگه نگفتم نخونین ؟ حتماً باید فحش ناموسی بذارم وقتی میگم خصوصیه یعنی حتماً خصوصیه دیگه X( |
...
وداع سکوت صدای گامهایم را باز پس میدهد. با شب خلوت به خانه میروم. گلهای کوچک از سگها بر لاشهی سیاه خیابان میدوند. خلوت شب آنها را دنبال میکند٬ و سکوت نجوای گامهایشان را میشوید. من او را به جای همه برمیگزینم٬ و او میداند که من راست میگویم . و او همه را به جای من برمیگزیند ٬ و من میدانم که همه دروغ میگویند. چه ٬ میترسد از راستی و دوست داشته شدن ... صدای گامهای سکوت را میشنوم . خلوتها از باهمیِ سگها به دروغ و درندگی - بهترند . سکوت گریه کرد دیشب. سکوت به خانهام آمد ٬ سکوت سرزنشم داد ٬ و سکوت ساکت ماند سرانجام . چشمانم را اشک پر کرده است . -- م. امید |
...
i love you ... i kill you ... میدانی ٬ باید گذشت . باید از همه چیز گذشت . نه ٬ که گذشتن کافی نیست . چیزی در من بیدار شده ست که قربانی میطلبد ... خواهم بخشیدن ... خواهم گذشتن ... از همه چیز ٬ از همه کس ... از خویشتنم قبل از هر دیگری ... چه پوچ بود تمام آن لذتی که در بدست آوردن میدیدم . چه دور میبینم و چه پررنگ ٬ لذتی که در از دست دادن است ... چیزیست ... هامون ... جلوی چشمانم را گرفته ... صداهایی که مرا آزار میدهند ... خوابهایی که میبینم ... چه مبهم سایههایی که در من میرقصند ... ضربان این سازها ... ناقوس این فریادها ... نمیگنجم ... این آواز مرا خواهد رهانید ... روزی ... میدانی میخواهم قربانی کنم . عزیزتیرن هایم را . به همین سادگی ٬ به همین زودی ... باید گذشت . باید رها کرد . باید گسست . باید برید . باید رفت . باید چشم بست . باید دوست داشت ٬ عاشق شد ٬ و نماند ... باید فراموش کرد . چیزهایی هست که باید ندید ٬ که سپس باید دید ... که سپس باید چشم برداشت ٬ که باید پرید ٬ که باید رهید ... شعری منتظر سروده شدن است ... من آنرا خواهم سرود ... داستانی در انتظار گفته شدن است ... من آنرا خواهم نوشت ... و خواهم خواند ... و ... از یاد خواهم برد ... و خود در انتظار سروده شدن و خوانده شدن و فراموش شدن خواهم ماند ... |
...
دیدی بعضی وقتا کلی حرف داری که به یه آدم بگی ولی نمدونی از کجا شروع کنی . میترسی از اینکه بد شروع کنی ٬ میترسی از اینکه به بهترین شکل نگی ٬ میترسی از اینکه نتونی همه حرفا رو با هم بگی و وسطشون فراموش کنی یه سریشون رو ... هیچی اون ایمیله رو میگم که هی میخوام ریپلی کنم هی میترسم ... بدیش اینه که اینجور وقتا حرفا ناگفته باقی میمونن . یه چیزی تو این پسته هست که یه جور بدی به من زیادی نزدیکه . کاش نمیخوندمش . بدی حرفای عاقلانه همینه دیگه ... بدی آهنگ رقص مردهها همینه دیگه ... اه من برم خفه شم که نمتونم حرفم رو بزنم . |