...

وبلاگ یا وبلاگه ... مسأله اینست ...

عارضم به حضور اَن‌وَرتون که ... بعععععله ! گفته بودم هر هفته یکی دوتا وبلاگ معرفی می‌کنم دیگه ... اما ایمروز میخوام یه ویبلاگ معرفی کنم .. آقا هوولوو ٬ خوش‌فرم ٬ خوش هیکل ٬ خوش‌تراش .. تیکه ایه واس خودشا ... حوری پری اونم اِندش !! والا روز اول که ما این ضعیفه رو دیدیم تو ساختمون میلاد نور دنبال شرت ( منظورم همون تی‌شرته ) میگشتم که یهو یه صحنه دیدیم بد صحنه‌ای بود ... خلاصه این شد که جای تی‌شرت همون شرت خریدیم اومدیم اکباتان ... فرداش ما رفتیم اسکان اونجا مثکه اینترنتش مجانی بود می‌خواشتیم ویبلاژ (وبلاگ سابق) بنویسیم ... دیدیم مااااااااا حاجیه خانوم شنیسل اسکان دارن میخورن یه لبخند ژوکوندی هم رو لباشون ورقلمبیده بود که ما طاقت نیوردیم صحنه‌های بیناموسی نیگا کنیم دوباره اومدیم اکباتان ... روز بعد تیریپ جواتی با حسن و حجت و میثم چهار تا سیبیل رفته بودیم فرحزاد ... دیدیم نخیر ضعیفه جماعت لاکردار اون‌جا هم پلاس بود ... ولی من چون عادتم بود (ایهام داشتا !!) که کلاً به زن جماعت محل نذارم چون عقلشون نصفس این شد که باز پاشدیم اومدیم اکباتان .. فرداش رفتیم گلستان ... رفتیم کرج ... رفتیم شومال ... رفتیم بازارچه اکباتان ... رفتیم آینه ونک ... هر جا ما می‌رفتیم میدیدیم که همشیره اونجا پلاسه ... خولاصه هر کسی هم صبری داره دیگه ... منم با اینکه هیچ وقت به این ضعیفه‌ها محل نمذارم ولی دیدم مثکه سرنوشت از قبل می‌خواسته که ... این شد که یه روز بارونی تو اون بالا مالاهای جمشیدیه بعد از اینکه آب انار نیاوران ورفلمبیده بودیم و داشتیم با حاجی مجسمه‌ی اون دختره تو زاگرس رو دید میزدیم و در همون حال چای قلیون بود که می‌خوردیم و میکشیدیم ... دوباره دیدم که ای دل غافل اونجا هم دست از سر ما برنداشته و خودشو چسبونده اومده بالای کوه داره میخنده یه جوری که شیکم آدم (منظورم همون دله) قیژویژ میره ... این شد که دلو زدم به دریا و رفتم جلو و اون چیزی که باید همون روز اول می‌گفتم رو گفتم ... همچین منو ورانداز کرد که اینگاری ... بعد همچین نیشش وا شد (تیریپ ژوکوندی) ... گفت بعععله ... وبلاگ دارم ... خوبشم دارم ... بعد هم آدرسش رو نوشت ( آدرس وبلاگ رو میگم) تو دستمال کاغذی گذاشت کف دست ما ... هییییی ... چه روزگاری بود ... گذشت به هر حال ... میگن دنیا وفا نداره همینه ها ... قسمت ما که نبود خوش به حال این کانادایی های برنابی و ونکوور که الان چه حالی دارن میکننا ٬ به خصوص اونایی که تو winners و wallmart و safeway مغازه دارن ... چرا ؟!! خوب وبلاگ خودشو بخونین میفهمین ...

پ.ن. من هر گونه رابطه با صاحب این وبلاگ و این نوشته‌ها رو از همین الان تکذیب می‌کنم . اصلا وقتی اینا پست شدن من خواب خواب بودم . ( کی گفت من زن ذلیلم ؟!!)
پ.ن. لینک وبلاگش داشت یادم می‌رفتا (دونقطه‌دی)
...

تبلیغ به روش ایشون:

به کاربر شماره‌ی ۱۱۱۱۱ این وبلاگ در صورت اثبات و تأیید مراجع زیربط با هدایای نفیس و نفیسه قدردانی شایسته عمل آورده می‌شود و بهشون چیزای خوب میدیم.

مکان (کجا میدیم ؟!): کافه بلاگ.
زمان (کی میدیم ؟!) : به محض اینکه من اینجا کارم تموم شه !
محتوا (چی‌چی میدیم ؟!) : بستگی به کیفیت و جنسیت شما و قیمت‌های کافه بلاگ دارد !
چگونه (چه‌طور میدیم ؟!) : ااااه ... گیر دادیا ... خوب میدیم .. بسه ؟!!

-- ارادتمند٬ آخرین وسوسه !
...

به نقل از سایت زنان ایران در راستای همایش شوی لباس و جمهوری اسلامی :

« اظهارات خبرنگار روزنامه جمهوري اسلامي در کنفرانس خبري نمايش زنده لباسهاي سنتي مدرن ايران، تعجب خبرنگاران و حاضران را برانگيخت.خبرنگار روزنامه جمهوري اسلامي در حالي که نسبت به اصل برگزاري نمايشهاي لباس اعتراض مي کرد گفت: شما مي خواهيد فرهنگ برهنگي و بي حجابي را گسترش دهيد. وي پس از اينکه با پاسخ برگزار کنندگان برنامه مواجه شد که اين لباسها کاملا مطابق موازين تهيه شده گفت: اين لباسها برچستگي هاي بدن زنها را نشان مي دهد و با گفتن اين جمله که همين الان هم من برجستگي هايي را مي بينم، سالن را ترک کرد . » (ادامه‌ی مقاله)

مطالعه‌ی روشنفکرانه‌ی مقاله‌ی مزبور و نقل قول‌های روزنامه‌ی جمهوری اسلامی و قشر مذهبی فرهیخته‌ی مملکتمون همراه با چیپس و موسیقی کارتون دو کله پوک به تمام ملت شهید پرور به شدت توصیه می‌شود ... آی میخندین .. آی میخندین ... که اشک از چشمتون درآد !!
...




Title : D'amour Ou D'amitie (Of Love, Or of Freindship)
Artist : Celine Dione
Album: C'est pour toi





Il pense a moi, je le vois je le sens je le sais
Et son sourire me ment pas quand il vient me chercher
Il aime bien me parler des choses qu'il a vues
Du chemin qu'il a fait et de tous ses projets

Je crois pourtant qu'il est seul et qu'il voit d'autres filles
Je ne sais pas ce qu'elles veulent ni les phrases qu'il dit
Je ne sais pas ou je suis quelque part dans sa vie
Si je compte aujourd'hui plus qu'une autre pour lui

Il est si pres de moi pourtant je ne sais pas comment l'aimer
Lui seul peut decider qu'on se parle d'amour ou d'amitie
Moi je l'aime et je peux lui offrir ma vie
Meme s'il ne veut pas de ma vie

Je reve de ses bras oui mais je ne sais pas comment l'aimer
Il a l'air d'hesiter entre une histoire d'amour ou d'amitie
Et je suis comme une ile en plein ocean
On dirait que mon coeur est trop grand

Rien a lui dire il sait bien que j'ai tout a donner
Rien qu'a sourire a l'attendre a vouloir le gagner
Mais qu'elles sont tristes les nuits le temps me parait long
Et je n'ai pas appris a me passer de lui

Il est si pres de moi pourtant je ne sais pas comment l'aimer
Lui seul peut decider qu'on se parle d'amour ou d'amitie
Moi je l'aime et je peux lui offrir ma vie
Meme s'il ne veut pas de ma vie

Je reve de ses bras oui mais je ne sais pas comment l'aimer
Il a l'air d'hesiter entre une histoire d'amour ou d'amitie
Et je suis comme une ile en plein ocean
On dirait que mon coeur est trop grand
.
.
.

...

این سیک‌نیک محشره ...
...

ببینم ٬ راسته که میگن روز قیامت همه‌ی اندام آدم به حرف زدن میفتن و از گناه‌هاشون میگن ... اونوقت خیلی بد میشه که ...
...

نقل از علیِ ایستاده با پرواز :

مردايی که ازدواج ميکنن ۶ ماهه اول عروسيشون به زنشون ميگن بخورمت من!
... بعد ۶ ماهه دوم بهش ميگن کاش همون موقع خورده بودمت تموم شده بودی :S !!!

...

چه دشوار است زیستن در برزخ ...
...

خسته‌ام ... از نگفتن . میدانی ... چشمانم دلتنگ سخن گفتنند ... کو نگاهی که حرفم را بشنود ... میدانی ... نگاهم با نگاه تو سخن‌ها دارد ٬ حرف‌ها ... دلم هوای سکوت کرده است. سکوتی سرشار از ناگفته‌ها ... سکوتی با آهنگ یوسف٬ بوی پیراهن یوسف ...
...

اون کسیکه غرق میشه لزوماً همون کسی نیست که تو آب میفته ٬ اونیه که نمیتونه از آب بیاد بیرون ...
...

- چرا گرفته دلت٬ مثل آنکه تنهایی.
- چقدر هم تنها !
- خیال می‌کنم دچار آن رگ پنهان رنگ‌ها هستی.
- دچار یعنی ؟
- عاشق !
- و فکر کن که چه تنهاست اگر که ماهی کوچک٬ دچار آبی دریای بیکران باشد ...
- چه فکر نازک غمناکی !
- و غم تبسم پوشیده‌ی نگاه گیاه است. و غم اشاره‌ی محوی به در وحدت اشیاست.
- خوشا به حال گیاهان که عاشق نورند ... و دست منبسط نور روی شانه‌ی آنهاست.
- ...
نه وصل ممکن نیست ٬ همیشه فاصله ای هست .
دچار باید بود وگرنه زمزمه‌ی حیرت میان دو حرف٬ حرام خواهد شد.
و عشق٬ سفر به روشنی اهتراز خلوت اشیاست.

و عشق صدای فاصله هاست.

صدای فاصله‌هایی که غرق ابهامند.
...

- وقتی با من حرف میزنی نقطه نذار ... نقطه‌ی آخر جمله‌ها رو دوست ندارم !
- چی دوست داری ؟!
- سه نقطه ... بعضی وقتا هم علامت تعجب !
- باشه .
- X(
...

می‌خوام زن بگیرم ... بالاخره این همه بچه‌ به یه مادر احتیاج دارن یا نه !!
...

خدایا .. چی میشد من جای تو بودم . می‌شستم اون‌بالا رو یه تیکه ابر تیریپ سلطنتی٬ یه سری آدم ول میکردیم تو زمین به اندازه‌ی یه عمر به‌هشون فرصت میدادم سر کار باشن ٬ اون‌وقت هی نیگا میکردم حال میکردم ... میدونم که خیلی حال میکنی .. ولی آخه پروردگارا .. نوکرتم .. دورت بگردم .. آخه بی‌مرام .. سرگرمی به این باحالی ٬ اون‌وقت تنها تنها ؟!! حالا اینا به کنار ... آخرش که چی ؟‌!! تا کی آخه ؟!! تو خسته نمشی پس ؟! هر چیزی هم حدی داره آخه !! دیگه شورشو درآوردیا ... آخه یه قرن دو قرن هزار قرن ٬ یه آدم صد تا آدم ٬ صد میلیون تا آدم ... بسه دیگه !! اینم شد سرگرمی ؟!! تو کار دیگه ای نداری ؟ اصلاً خودتو بذار جای من ... نه جون تو من خدا بودم تو یه آدم مثل این‌هوا آدم دیگه ایکه اومده و رفته با یه ریزه عمر که در مقابل این‌همه عمرایی که از اول شده و هنوز نشده هیچی نیس ... و یه خدایی که همچین رو اون ابر تیریپ سلطنتی نیشسته داره تو دفترش سرنوشتتنوشته شده و دفترش رو بسته و داره به ریشت می‌خنده ...چه حسی بهت دست میده ... حس بازی‌خوردگی مفرط ؟!! بیهودگی مزمن ؟!! بندگی اجباری ؟!! نه چه حالی میشی ؟!! خوبه اینطور ؟!! عااادل !!! با مرااام !! بس کن دیگه !! دهههه .
...

یادمه یه بار گفته بودم فکر می‌کنم هر چقدر بیشتر برای بقیه باشی کمتر برای خودت هستی و هر چی آدمای بیشتری با هات صمیمی باشند با آدمای کمتری می‌تونی صمیمی بشی ...
خب ... خوب که فکر می‌کنما ... گه زیادی خورده بودم.
...

غریبه‌ها ... غریبه‌ها ... غریبه‌ها ... چقدر جای خالیشان را هر روز پررنگ تر احساس می‌کنم ...

...


I miss my abstract life so much ...
...




Title : White Flag
Artist : Dido
Album: Life For Rent





I know you think that I shouldn't still love you
I'll tell you that
But if I didn't say it
Well, I'd still have felt it
Where's the sense in that?


I promise I'm not trying to make your life harder
Or return to where we were

Well I will go down with this ship
And I won't put my hands up and surrender
There will be no white flag above my door
I'm in love and always will be

I know I left too much mess
And destruction to come back again
And I caused but nothing but trouble
I understand if you can't talk to me again
And if you live by the rules of "It's over"
Then I'm sure that that makes sense

Well I will go down with this ship
And I won't put my hands up and surrender
There will be no white flag above my door

I'm in love and always will be

And when we meet
As I'm sure we will
All that was then
Will be there still
I'll let it pass
And hold my tongue
And you will think
That I've moved on

Well I will go down with this ship
And I won't put my hands up and surrender
There will be no white flag above my door
I'm in love and always will be

Well I will go down with this ship
And I won't put my hands up and surrender
There will be no white flag above my door
I'm in love and always will be

I will go down with this ship
And I won't put my hands up and surrender
There will be no white flag above my door
I'm in love and always will be

...

اَللینکدونی ٬ وَاللینکدونی ٬ و ما ادراک ما لینکدونی ... اِنّها هو وِری ایمپورتَنت !! پس دَرَش یابید که درتان یابم.
...

ببینم ٬ یعنی بین این‌همه گوسفند و این‌همه‌تر چوپون ... یه سگ گله هم پیدا نمیشه ؟!!
...

بالاخره سوراخشونو پیدا کردم ... همییجا زیر گوشم بودا ....
...


« به به !! آتیش زدم به مالش (؟!!) عجب گوشتایی !! دو تیکه گوشت ٬ طلا !! هولو برو تو گلو !! عجب بارونی !! عجب هوایی !! عجب بهاری !! عجب موزی !! عجب راهی !! ای جوووونم !! خرابه !! عجب خرابه ای !! ای بابا !! این پُله چی بود من از روش ردشدم ؟!! اِ این دیواره چیه سر راه من سبز شد ؟!! اوا ٬ لُب من چرا ملچ شد یه هو ؟!! این آقاهه چرا به من گفت خودم رو جمع و جور کنم ؟!! اینجا چرا لق وَرنه ؟!! اونجا چرا نمداره ؟!! این خون سرخ چیه وسط ماشین به راه شده ؟!!‌ این جا چرا همه چی چند تاس ؟!! اون خانومه چقده صورتیه ؟!! اه اه اه اه ٬ اینا چقده بی ادبن !! راستی پس حاجی کو ؟! الو خرمشهر ؟‌ حاجی تیر خورده ؟ ای خاک عالم . کجاش ؟‌ کلیه ؟!!‌ آها کی خوب میشه پس ؟ پنج شنبه ؟ بیارینش مکان خودمون درمونش کنیم . راستی اینجا صدای گلوله میاد ٬ این گلوله ها چقده قرشون زیاده !! اه گندشون بزنه (یا جای دیگه!!) اینایی که اینجا دعای کمیل میخونن چقد بدصدان !! راستی جلیقه ضد گلوله هم حتماْ بپوشن حاج آقا ها ٬ اینجا بدخواه مدخواه زیاده ... »


میگن من نخورده مستم ... اینا رو که می‌خونم میفهمم راس میگنا .. تا حالا تو مستی وبلاگ ننوشتم ولی اگه بنویسم از این چیزشعرها بهتر در نمیاد :-) کسی چمدونه ٬ شاید همن فردا پس‌فردا نوشتم !
...

عَر عَر عَر عَر عَر عَر عَر عَر عَر عَر عَر عَر عَر عَر عَر عَر عَر عَر عَر عَر عَر عَر عَر عَر عَر عَر عَر عَر عَر عَر عَر عَر عَر عَر عَر عَر عَر عَر عَر عَر عَر عَر عَر عَر عَر عَر عَر عَر عَر عَر عَر عَر عَر عَر عَر عَر عَر عَر عَر عَر عَر عَر عَر عَر عَر عَر عَر عَر عَر عَر عَر عَر عَر عَر عَر عَر عَر عَر عَر عَر عَر عَر عَر عَر عَر عَر عَر عَر عَر عَر عَر عَر عَر عَر عَر عَر عَر عَر عَر عَر عَر عَر عَر عَر عَر عَر عَر عَر عَر عَر عَر عَر عَر عَر عَر عَر عَر عَر عَر عَر عَر عَر عَر عَر عَر عَر عَر عَر عَر عَر عَر عَر عَر عَر عَر عَر عَر عَر عَر عَر عَر عَر عَر عَر عَر عَر عَر عَر عَر عَر عَر عَر عَر عَر عَر عَر عَر عَر عَر عَر عَر عَر عَر عَر عَر عَر عَر عَر عَر عَر عَر عَر عَر عَر عَر عَر عَر عَر عَر عَر عَر عَر عَر عَر عَر عَر عَر عَر عَر عَر عَر عَر عَر عَر عَر عَر عَر عَر عَر عَر عَر عَر عَر عَر عَر عَر عَر عَر عَر عَر عَر عَر عَر عَر عَر عَر عَر عَر عَر عَر عَر عَر عَر عَر عَر عَر عَر عَر عَر عَر عَر عَر عَر عَر عَر عَر عَر عَر عَر عَر عَر عَر عَر عَر عَر عَر عَر عَر عَر عَر عَر عَر عَر عَر عَر عَر عَر عَر عَر عَر عَر عَر عَر عَر عَر عَر عَر عَر عَر عَر عَر عَر عَر عَر عَر عَر عَر عَر عَر عَر عَر عَر عَر عَر عَر عَر عَر عَر عَر عَر عَر عَر عَر عَر عَر عَر عَر عَر عَر عَر عَر عَر عَر عَر عَر عَر عَر عَر عَر عَر عَر عَر عَر عَر عَر عَر عَر عَر ...

پ.ن. من یک خر مازوخیست هستم ٬ اینایی هم که میبینین درد و دل های یک خر مازوخیسته در یک شب سرد که حتی باران هم نمی‌بارید با صدای بلند البته ... صدام خوشگله مگه نه ؟
...

ما ظاهراً رفیقان٬
بس نارفیق بودیم ...
...

آن شب ... آن شب لعنتی ...

گفته بودم اینجا ٬ این غربت ٬ این تنهایی همه و همه با سکوت تو صحبت می‌کنند که گاه ضجه میزنند ...
میدانی ٬ این غربت بوی تو را می‌دهد ٬ هرگاه مست بیکس بودن میشوم ...

آن شب ... آن شب لعنتی ...
...


پیش از تحریر: اینو (یعنی این عادت به سقوط رو ) واسه خیلیا نوشتم . آره منظورم تقریباً دونه دونه‌ی آدماییه که میان اینجا ورق میزنن منو . همه‌ی اون غریبه‌ها . اونایی که فکر می‌کنن من دلم الکی خوشه . اونایی که می‌دونن من چمه . اونایی که نمدونن من چمه . اونایی که فکر می‌کنن می‌دونن من چمه . اونایی که می‌دونن نمدونن من چمه . اونایی که فکر می‌کنن من چقد جلفم. اونایی که فکر می‌کنن من چقد ساده ام . اونایی که فکر می‌کنن من چقد مبتذلم. اونایی که فکر می‌کنن من و وبلاگم سبک شدیم . اونایی که آشنان . اونایی که هر پنج دقیقه یه بار اینجا رو چک می‌کنن. اونایی که همیشه منو دوست دارن حتی اگه کچل بشم. اونایی که عاشقشونم و خودشون هم میدونن . برا اونا که عاشقشونم و خودشون هم نمی‌دونن . برا اونایی که بعداً قراره بشناسمشون . برا اونایی که مثلاً جغد شبن . همه‌ی اونایی که به سقوط فکر کردن. همه‌ی اونایی که عشق پروازن . همه‌ی اونایی که می‌خوان یا فکرشو کردن که می‌خوان یا حداقل هوس کردن که خودکشی کنن . همه‌ی اونایی که آذرباد رو خوندن . اونایی که باهاشون راس یا دروغ فامیل دراومدم. اونایی که حتی جواب ایمیل آدم رو هم نمیدن . اونایی که شب باهاشون یه جا خوابیدم . تمام اون جنده‌هایی که دوسشون دارم. برای همه‌ی تازه دامادای دور و برم. برای همه‌ی اونایی که نامزد کردن. برای همه‌ی اونایی که هر روز بهشون گیر میدم چرا شوهر نمی‌کنن. برای همه‌ی اونایی که خیلی بچه مثبتن. برای همه‌ی اونایی که از دماغ فیل افتادن . برا همه‌ی اون خنگای ابلهی که حس فیلسوفا رو به خودشون می‌گیرن . برای همه‌او احمق‌هایی که میشینن فکر میکنن . برای فک و فالیم گوشه گوشه‌ی دنیا که نمدونن دارن چی کار می‌کنن. برای همه‌ی مستای عالم. برای همه‌ی رئیس جمهورا . برای آقای ولایت فقیه. برای تو . برای بابا و مامانت . برای جد و آبادت . برای همه‌ی کس و کارت ... و برای علی که همیشه نقش دوتا فرشته‌ی بد ترکیب دور شونه‌های منو بازی کرده.
.
.
.
دروغ گفتم. اینو فقط فقط فقط برای خودم نوشتم. وقتی هیچ کدوم از شما منحرفا رو نمیشناختم. تا چشتون دراد. چشمامو بستم و نوشتم. طوریکه خودم بودم. ته‌موندم. تفالم. بعد چشمامو باز کردم . اگه می‌خواین بخونین ٬ ولی اول باید چشاتون رو ببندین . همونجوری که من چشمام رو بستم و نوشتم. ولی اگه چشماتون رو باز نیگه میدارین لطف کنین آخرش که اینو خوندین یا مثلاً وسطاش که خسته شدین و بیخیال باقیش شدین یا همین الان که می‌خواین صفحتون رو ببندین ٬ یه نیشخند عاقل اندر سفیه بزنین ٬ یه چی تو مایه‌های فحش خواهر مادر لطفاً . آره یه کم ابلهانه تر ... آها ... حالا خوبه . می‌خوام یه کم استریپتیز کنم . خب ؟ بچه‌ها رو هم حتماً بیارین . اونا شعورشون از شما گنده‌بکا بیشتره ... کی گفته اصلاً بچه‌ آدم لخت نباید ببینه ؟ اینجا دنیای مجازیه ... بذارین تو وبلاگ من استریپتیز ببینه بهتره تا اینکه فردا بره سایت حشری دات کام ! راستی درد بدی تو سرم پیچیده . فکر کنم درد حاملگیه . علی راس می‌گفت . من حامله‌ام . خیلی چیزا واسم بده . کم کم دارم دردشو حس می‌کنم . میدونین تا وقتی دردتون نیاد نمی‌فهمین سلامتی چه نعمتیه . همه‌ی اونایی که یه بار دندون درد گرفتن مطمئناً اگه حافظه‌شون درست کار کنه می‌تونن بفهمن وقتی درد حاملگی بدتر از دندون درده اون‌وقت یعنی چی !!

... وراستی اینجا شبه . اونجا چیه ؟


عادت به سقوط
-------------------------------------------

امشب تنهایم . آن‌هم زیاد . خودم را می‌گویم. خلوت بودنم را خوب حس می‌کنم. خسته‌ام . چه شبی‌ است امشب؛ سیاه !! می‌خندم ٬ آخر هر شب سیاه است . البته اگر چراغ‌ها را روشن نکنیم. نه فرقی ندارد. شب سیاه است و مهتاب ...

نمی‌دانم . من ٬ شبم . من ٬ تاریکم ... که تنهایی من تاریکی جنگل من است ... به یاد می‌آورم آنروز که از جنگل می‌نوشتم ... در بیشه‌زار زندگی ٬ هیچ‌جا را نمی‌بینم. یادم می‌آید آنروز که در جنگل میدویدم ... از رفتن می‌ترسم . آخر همه جا شب است . همه جا تاریک است ٬ تیره و تار . شب است . تمام آفرینش من ٬ تمام بودنِ پیرامون من ٬ شب است . می‌شنوم ٬ صدای تپش قلبم است ٬ نمی‌شنوم . نه می‌شنوم اما ...

جز ضربان مهلک قلبم هیچ صدایی نمی‌شنوم . چه سکوت وحشتناکیست ؛ زیستن را می‌گویم .

... که زیستن سکوت دهشتناکیست که ضربان بودن تنها تازیانه‌هایی هستند که گهگاه این سکوت را میشکنند تا با بی‌رحمی نگذارند به نبودن عادت کنیم !

چه تنفری دارم من از این فریب: « عادت ». خنده دار است ولی ... دردآور . عادت یک دروغ است که همه مجبوریم آنرا بپذیریم . آخر اگر به زیستن ٬ به بودن ٬ به زندگی ٬ به روزمرگی ٬ به دم‌زدن در آلودگی بازدم دیگران ٬ به لذت‌های پوچ هر روزه ... به هر چیز ... « عادت » نکنیم ٬ چه بکنیم !!

واقعاً خنده‌دار است و من با تنفر می‌خندم !!!

******************


هر چه سعی می‌کنم صدای نفس زدنم را نمی‌شنوم . می‌ترسم . من به نفس کشیدن « عادت » دارم !! اما ... من از عادت متنفرم !! من دوست دارم خرق عادت کنم . خرق عادت یعنی معجزه . من می‌خواهم تمام عادت‌ها را پاره کنم . حتی نفس کشیدن را . من از روزمرگی پوچ این این زندگی حالم به هم می‌خورد. من می‌خواهم پرواز کنم ( یک کار تازه ) . آری چرا که نه . من پرواز خواهم کرد. باور کنید.

از در بیرون می‌زنم . آه یادم نرود کلید پشت بام را بردارم . آخر باید پریدن را از یک بلندی امتحان کرد . من به بلندی می‌روم . دست‌هایم را باز می‌کنم. آنها بال‌های منند. چه لذتی دارد . من تا کنون این کار را امتحان نکرده ام . یک کار تازه. جالب است. من می‌خواهم پرواز کنم ٬ خوشحالم . « ضربان قلبم » تند شده است. صدایش را میشنوم . احساس می‌کنم صدای قلبم مهربانتر شده است . « تنفس »‌ می‌کنم. من آسمان را دوست دارم. من می‌پرم .

... اما ...

من که بالی برای پریدن نداشتم . چه خواهد شد ؟! می‌خواهم فکر کنم ٬ اما همه چیز سریع اتفاق می‌افتد . من برای فکر کردن وقتی ندارم .

من سقوط می‌کنم ....


باز هم تنهایم . امشب ... همه‌جا تاریک است . حتی چراغ‌ها . سعی می‌کنم احساسم را دوباره تجربه کنم. اما ...
نمی‌توانم احساس کنم.

ناگهان می‌ترسم...

اما نه ... من همه چیز را فقط فراموش کرده‌ام !!!

ولی من سقوطم را به یاد می‌آورم . و ضربان قلبم را و صدای نفس کشیدنم را
و تاریکی شب را
و خلوت زیستنم را .
من « بودنم » را به یاد می‌آورم . اما ...

هر چه گوش میدهم صدای تپیدن قلبم نمی‌آید. ضربان مرگبار او بر وجودم خاموش شده است . نمی‌شنوم . حتی صدای نفس کشیدنم را . سعی می‌کنم . گوش می‌دهم . اما بی‌فایده است .

من واقعاً می‌ترسم . من باید فریاد بکشم .
نمی‌توانم فریاد بکشم .


من باید گریه کنم . من همیشه گریه می‌کردم . باید سعی کنم ... اما ...
نمی‌توانم گریه کنم.


گوش می‌دهم . من باید صدای بودنم را بشنوم . من دوست دارم به زیستن عادت کنم. من حتی پوچ بودن را دوست دارم ٬ اما ... صدایی نمی‌آید !
من نمی‌توانم باشم ...


من دیگر نیستم . این نبودن من است که به جای من سخن می‌گوید . و من حتی نمی‌توانم بخندم به نیشخندی ٬ یا بگریم ٬ یا فریاد بزنم ٬ متنفر باشم ٬ بخواهم ٬ بجنگم ٬ احساس کنم ٬ فکر کنم ٬ ... یا حتی نبودنم را عادت کنم .

... و دیگر هیچ .


...

من دو سه روز لحنم عوض میشه ... تا آخر هفته درس میشم ... قول .
...

« ... به چشمان خيس از خطور خاطره ها نيز،
اعتمادی نيست
فاصله ٬ تقدير مقدری ست
که با آن زاده شديم

...يا به دست نمی آييم
يا از دست می رويم.
»

-- از اینجا ( تشکر از آنا )
...

اَه لعنتی ... بازم بن‌بست !!
...

و در شب‌های مهتابی ...
و در شب‌های مهتابی ...
و در شب‌های مهتابی ...
و در شب‌های مهتابی ...
.
.
.
صدایی جز هیاهوی مترسک‌ها نمی‌آید ...
تمام کوچه‌ها ٬
دلتنگ دلتنگند ...

...

من میگم این ایتالیایی ها باحالن حالا هی بگین نه : رفته بودم نمایشگاه بین‌الملی ماشین تو فرانکفورت که بزرگ‌ترین نماشگاه ماشینه تو دنیا و هر دو سال یه بار برگزار میشه ... جای شما خالی هرچی این آلمانیا ماشینای بنز و بی‌ام‌و و غیره رو با هزار وسواس و هزار ایده‌ی طراحی صحنه ٬ چینده بودن که ملت بیان نیگا کنن و کف کنن ... ایتالیایی ها خیلی راحت تو دو وجب جا که آدم نمتونس وول بخوره ماشیناشون رو گذاشته بودن دور و بر ماشیناشون از افزودنی‌های مجاز استفاده کرده بودن (طراحی واقعیِ صحنه) !!! به قول رفیق یوگوسلاو ما می‌گفت این دخترا رو که می‌بینی با اون لباسا و اون دم و دستگاهی که ازشون ریخته بیرون (یا داره میریزه بیرون) ... فقط کافیه یه کم قوه‌ی تخیل داشته باشین ( just a little imagination) ٬ بعد ماشین رو بیخیال میشین اونجا و ... خلاصه سالن ایتالیایی ها از همه شلوغ تر بود !! بازم من ایمانم به اینکه ایتالیایی‌ها خیلی شبیه‌ما ایرانی‌ها هستن بیشتر شد٬ نمایشگاه کارت اینترنت و تلفن که خاطرتون هست هنوز !!
خلاصه اینکه ... منممممم میخوامممممم :((

پ.ن. قابل توجه خواهر و برادر گرامی‌ و بزرگتر خودم ... شما فقط چند روز مهلت دارید تا به طور رسمی هرگونه رابطه با من رو تکذیب کنین یا خودتون دست به کار شین و ... وگرنه این ننگ (خودمو میگم) تا ابد بر روی دامنتون (احسان ؟!! دامن ؟!!) میمونه .
...

یک شبه دیالوگ از یکی از شبه‌ قصه‌هام:

- بسترم ... صدف خالی یک تنهائیست ٬ و تو چون مروارید ٬ گردن آویز کسان دگری ...
- بیلاخ :«

...

من ٬ تو ٬ او ٬ ما ٬ شما ٬ ایشان

...


- بدون شرح -





نازی جون

گل اومد بيوفايی يادم اومد
نازی همدم من
بهار اشنايی يادم اومد
نازی همدم من
چکيد از شاخه بارون قطره قطره
نازی همدم من
از اون اشک جدايی يادم اومد
نازی همدم من
نازی جون غم و چشم انتظارد
نازی همدم من
فقط اين مونده از تو يادگاری
نازی همدم من
نازی جون بيا برگرد به خونه
نازی مهربونم
بيا ای نازنين دردت به جونم
نازی همزبونم
قسم خوردی هنگام جدايی
نازی همدم من
بهارو با پرستوها ميايی
نازی همدم من
پرستو ها برگشتند به خونه
نازی همدم من
بهار اينجاست نازی جان کجايی
نازی همدم من


Tell Me, Momma - Bob Dylan

Tell me, I've got to know.
Tell me, tell me before I go.
Does that flame still burn? Does that fire still glow?
Or has it died out and melted like the snow.
Tell me.
Tell me.

Tell me, what are you focused upon?
Tell me what I'll know better when you're gone.
Tell me quick with a glance on the side.
Shall I hold you close?
Or Shall I let you go by?
Tell me.
Tell me.

Are you looking at me and thinking of somebody else?
Can you feel the heat and the beat of my pulse?
Do you have any secrets that will come out in time?
Do you lie in bed and stare at the stars?
Is your main friend an acquaintance of ours?
Tell me.
Tell me.

Tell me, do those neon lights blind your eyes?
Tell me, behind what door your treasure lies.
Ever gone broke in a big way?
Ever gone the opposite of what the experts say?
Tell me.
Tell me.

Is it some kind of game that you're playin' with me.
Am I imagining something that never can be?
Do you have any morals?
Do you have any point of view?
Do you long to ride on that old ship of Zion?
What means more to you, a lap dog or a dead lion?
Tell me.
Tell me.

Tell me, is my name in your book?
Tell me, should I come back and take another look?
Tell me the truth, tell me no lies.
Are you someone, anyone?
Tell me.
Tell me.


پ.ن. چه‌ کنیم باحالیه دیگه (هه هه خندیدم . مزخرف). واسه خودم نسخه صادر کردم که نازی جون رو با باب دایلن قاتی کنم شاید بهم ساخت ... فقط دلم می‌خواد یه احمقی پیدا شه که بگه به باب دایلن اهانت کردم . خیلی خرین اگه فکر می‌کنین من یه تار موی دایلن رو با هزار تای اینا عوض کنم ولی خب دیگه الان اتفاقاً Enigma هم داره می‌خونه . خب کم‌کم دارم میشم مثل اولم: آی اَم اِ مِس.
...




این عکس علی رو خیلی دوست دارم . اون دوربین دیجیتال لکنتیش رو هم خیلی دوست دارم.
...

« آه چقدر بد است که مردم ناچارند رشد کنند٬ بزرگ شوند - ازدواج کنند - و بعد هم عوض شوند ! »
-- نقل از آنی
...

اگه کسی فکر کرده که من از طریق این وبلاگ باهاش حرف می‌زنم یا حرف زدم یا چمدونم روی صحبتم با اون بوده یا هر چی تو این مایه‌ها اشتباه کرده (البته بعد از اینکه دوباره شروع کردم به نوشتن منظورمه ). من وبلاگم اصلاً هیچ ربطی به آدمایی که میشناسم نداره و خواننده‌هایی که منو نمیشناسن رو خیلی هم بیشتر ترجیح میدم هرچند با همه صحبت می‌کنم بیشتر از همه هم با خودم . اگه هم دیدین یه روز من خیلی شنگولم یه روز خیلی ناراحت اصلاً معنیش این نیست که خودم هم آینه‌ی وبلاگم هستما ... از سری جدیدی که شروع به نوشتن وبلاگ کردم حالات روحی من کاملاً مستقل از وبلاگم بوده (یعنی سعی می‌کنم اینطور باشه) هرچند منظورم جنبه‌های روحیه نه فکری. دیگه اینکه خیلی از پستام هم از تو آرشیو نوشته‌هایی که هر از چندی مینویسم و پست نمی‌کنم. پس ممکنه من یه چیزی پست کنم که دو سه روز پیش نوشته باشم و یا حتی دو سه ماه پیش یا دو سه سال پیش . ممکن که چه عرض کنم تا حالا خیلی شده. دیگه اینکه من اگه بخوام به یکی تو وبلاگم حرف بزنم اسم میارم یا مطمئن باشین یه جوری حرف میزنم که عمری خودشم نفهمه مگه من بهش بگم ولی خوشم نمیاد از این کار . دیگه اینکه عمری هیچ‌کدومتون نمدونین من واسه چی وبلاگ مینویسم پس تحلیل هم نکنین (چرا خودم میدونم .. خودم خودمو خوب میشناسم دیگه ! ) فلسفه بافی هم نکنین سر جدتون ... هرکی یه جوره . درسته که generalization و abstraction خیلی چیزای خوبین و منم خیلی دوسشون دارم ولی نه وقتی که آدما مطرحن. خلاصه اینکه خیلی چاکریم. بای بای.
...

ما آدما خیلی فراموشکاریم ... مثلاً من . اصلاً چرا من خود تو ... آره همین تو که داری این ور اون ورو نیگا می‌کنی . یا تو که همچین داری نیشخند میزنی و اینو میخونی . همتون فراموشکارین. هممون فراموشکاریم ( و البته نامرد و البته بی‌مرام و البته خودخواه و البته دروغگو و خیلی چیزای دیگه ) خیلی هم ادعاتون ( و البته ادعامون) بشه دو سه روز بیشتر طول نمکشه . فکر می‌کنی خیلی آدم خوبی هستی ؟!! هیچ پخی نیستی داداش من ... تو هیچی نیستی . آمیب دیدی ... ندیدی دیگه ... ولی اگه دیده بودی می‌دونستی یه آمیبم نیستی یا چمدونم مثلاً پشه ٬ شبیهش شاید باشه ولی یه پشه هم نیستی . دو سه روز سروصدا می‌کنی که آی من آنم که رستم بود ... زهرمار ... همش الکیه ... فکر کردی دوبار راه درست رفتی راه رفتن بلدی ؟ فردا راه رفتن هم یادت میره . فکر کردی دو روز آدم (؟!!) خوبی بودی دیگه به به ... اَه که بوی گند این آدمای خوب که هیچ‌وقت نمتونن خوب بمونن ولی همیشه فکر می‌کنن می‌تونن به‌هم می‌خوره ... همش دو سه روزه ٬ هر ادعایی بکنی فقط دو سه روز دووم میاره ... بعد هم دیگه کی به کی و به چی چه فکری می‌کنه ... هیچی ... هیچیِ هیچیِ هیچی ... ما آدما خیلی فراموشکاریم میدونی ... خیلی گُهیم . زیاد.

پ.ن. ما (من) بیشتر.
پ.ن. آره ... منم آدمم . هر کسی هم یه روز ادعا کرد آدم نیس بیاریدش پیش من چهار تا مثال واسش میزنم چهار تا خاطره یادش میارم که بفمه اونم هیچ پخی نیس الا یه تیکه آدم نحس بد ترکیب.
...

یه دختر می‌خوام بشه دوست‌دخترم با هم بریم موهامونو رنگ کنیم خودمونو جای یه زن و شوهر مسیحی جا بزنیم بریم پیش پدر روحانی کلیسا بشیم سرایدار اونجا. ۱۰۰۰ تا میدن ماهی ٬ کلی هم پرستیژ پیدا می‌کنیم تو محل٬ مکان هم که دیگه مجانی به راهه فقط واسه یکشنبه‌ها باید تر تمیزش کنیم ٬ خب جمعه‌ها هم می‌تونیم توش واسه خودمون پارتی بگیریم. تازه صندوق اعانات هم کلیدشو میده دست ما میشه صندوق صدقات من و دوستان. واایی اگه بشه چه باحال میشه کلی هم هیجان داره هم کار باحالیه تازه من تا حالا مسیحی نبودم هیچ‌وقت هم شب کلیسا نخوابیدم . ولی مثکه دوست دخترم (مثلاً همسرم !!) باید دختر (خانوم) نجیبی باشه (میگن !!) ... پس بیخیال .
راستی ...
...

توله‌سگ مادر ژنده (شایدم جنده) پینوکیوی مفنگی ، اگه دستم بهت میرسید خودم خفت می‌کردم ... گوساله رفته بالای منبر نماز جمعه داره میگه بمب اتم داریم هر کی مرده بیاد جلو ، تازه جوانان غیور خودمون ساختنش ، اونقده هم زورمون میرسه که دیگه محل سگ هیچکس هم نذاریم ... ملت ما هم هر چی تحریم کنین پایه‌ ست حالتون رو هم میگیره .. آخه حروم لقمه ... تو که واست کاری نداره ... پولت که سوئیسه ... بچه‌هات هم که دوبی و کویت رو گذاشتن تو جیبشون ... یه هفته‌ای میزنن همه‌ی اون بمبات رو رو سرت خراب می‌کنن بعد میشیم تازه همونی که عراق ۱ سال پیش بود و افغانستان ۳ سال پیش ... تازه دیگه کلیرنس ویزای من نمیاد عوضی X(

تکمیلی: قرار شد من خون نجس خودم رو بیشتر از این کثیف نکنم. شما هم جدی نگیرید... یه چیزی میشه دیگه حالا .
...

چون اون بالا تعداد وبلاگایی که من می‌خونم زیاد تاس و شما طبیعتاً مثل من حال و حوصله ندارین واسه وبلاگ‌خونی ... هر از چندی چند تا لینک وبلاگ بدون توضیح میدم که خودم دوسشون دارم.

فعلاً این و این و این و این و این ( البته اگه سانسور نکنه) و این و از همه مهم‌تر این رو داشته باشین تا بعد !

...


Ednen Recalled - Chris Maher



...

می‌دونی پیام ، بعضی از این جکای فلسفی هستن که آدم می‌خونه میخنده ولی اگه وقتی توشون عمیق شی ... حالتو میگیرن نافرم ، اون وقت هی به جکه فکر میکنی ، هی به خودت فکر میکنی ، هی به جوکه فکر میکنی ، هی به خودت میخندی ، هی به جوکه فکر میکنی هی واسه خودت گریه میکنی ... مثل قضیه‌ی اون یارو ترکه که تو قطار گوسفندا رو میشمره ، یا اون یارو که میزنه رئیس قبیله سرخپوستا رو میکشه ...

تركه تو مسابقه‌ی دو دوپينگ ميكنه،‌ ازقضا آخر ميشه! رفقاش ميپرسن: بابا چرا آخر شدی؟‌ميگه: آخه نمی‌خواستم بهم مشكوك شن!!

همین.
...

- خیلی دوست دارم میدونی .. خیلی ...
- Fuck you .
...


Two hearts are beating fast,
But they are still many miles apart,
Oh the mood was shining on a distant shore,
Burning like a fire in my heart,
I've got to see her, I've got to say -

One word, one heart, one night, is all I want,
One word, one heart, one girl, is waiting there for me,
I never knew I cared so much before,
I've got to tell her tonight - straight to the heart,
I'm going to tell her tonight - straight to the heart,
I've got to tell her tonight - straight to the heart,
Like a cannonball...


نوستالیژکم گرفت ...
...

ای کاش هر یک از ما شمعی بودیم
برای هریکی که تصمیم می گیرد بمیرد
تا با یادآوریمان در آخرین لحظات
تصمیمش را دائم و بی وقفه بسوزد
.
.
.
...

یادم باشه راجع به مرگ (خیلی) فکر کنم ...
...

میگن آلمانیا خرن ... راس میگن به خدا !! سنجاباشون هم خرن . تا وقتی که یه سنجاب رو نبینین که پشت چراغ قرمز عابر واستاده تک و تنها باورتون نمیشه اینا چقد آلمانین !! جاتون خالی امروز با دوچرخه‌ام یه شهروند سالم آلمانی رو زیر کردم اونقده حال دااااد ...
...

۱۰ روز گذشت بالاخره ما نمردیم و دختر خوشگل هم تو آلمان دیدیم (تو خیابوناش منظورمه) ... فقط نمدونم چرا اینقده لق وَزَد !! به هر حال خوش‌خوشانمان شد :»
...

حالا اگه مجبور بودین یه تیکه از هیکلتون یا وجودتون رو به انتخاب خودتون از خودتون بکنین بدین ببرن (جون شما چاره ای نیست باید یه چیزی رو انتخاب کنین وگر نه خودشون یه چیزی رو براتون انتخاب می‌کنن که ممکنه خیلی درد داشته باشه کندنش ) ... اونوقت چی‌کار می‌کردین‌؟
...




- از عکس های آب در گالری آنلانش
...

تلخی انتظار را به اميدی که خواهد آمد می توان تاب آورد ... تلخی انتظار را .
...

اگه می‌تونستین یه تیکه از بدنتون یا وجودتون یا چمدونمون یه بخشی از خودتونو بکنین و بندازین دور٬ چیو میکندین ؟
...

ديدگانی‌ آرام‌،
كه‌ به‌ ندرت‌ عشق‌ می‌ورزند:
اما آن‌ هنگام‌ كه‌ عشق‌ مي‌ورزند، برق‌ از نگاهشان‌ چنان‌ می‌جهد
كه‌ از گودال‌های‌ طلا،
جايی‌ كه‌ اژدهايی‌ كنار دفينه‌ی‌ عشق‌ نگهبانی‌ می‌دهد...

-- از حضرت نیچه (همونجا)
...

- زن‌ كامل‌ نسبت‌ به‌ مرد كامل‌، گونه‌ای والاتر است‌: و چيزي‌ به‌ مراتب‌ نادرتر.

- دوستيی و زناشویی / بهترين‌ دوست‌، احتمالاً بهترين‌ همسر را مي‌يابد، زيرا يك‌ زناشويی خوب‌ بر‌ استعداد دوستی‌ متكی‌ است‌.

- دوستی‌ زنانه‌ / زنان‌ می‌توانند به‌ خوبی‌ با مردی‌ پيوند دوستی‌ ببندند؛ اما براي‌ نگه‌ داشتن‌ اين‌ دوستی‌، بي‌شك‌ اندكی‌ بيزاری‌ فيزيكی‌ ياری‌ بخش‌ است‌.

- وحدت‌ مكان‌ و نمايش‌/ اگر همسران‌ در كنار هم‌ نمی‌زيستند، شمار زناشويی‌های‌ نيك‌ بيشتر می‌بود.

-- از حضرت نیچه (اینجا)

...

میدونین اینجا به چی میگن کافی‌شاپ ؟ اون جاها که توش ماریجوانا و حشیش میفروشن !! حالا اونایی که منو میشناسن بگن ایول :»
...

ب گفت: « بالاخره راننده این اتوبوس شمایین . بجز شما که کسی رانندگی بلد نیست . »
ج گفت: « شما دارین جرّ میزنین ... چی می‌خواین ؟ حرف آخرتون رو بزنین ... شرط و شروطی دارین ؟ »
راننده بلند شد و به نرمه‌ی خاک روی شیشه دست کشید: « تا حالا تونستم از این به بعد نمی‌تونم ... حرف اول و آخرم همینه ... دیگه نمتونم باور کنید ٬ دیگه نمتونم . »
ش داد زد: « شما حق ندارید با ما این کار رو بکنین. اگه نمی‌تونستید چرا ما رو تا اینجا آوردین ؟ »
راننده روی صندلی کنار در نشست و گفت: « یادم نمیاد به کسی قولی داده باشم . واسه این میروندم که خودم رو پشت فرمون می‌دیدم . می‌تونستم مثل یکی از شما یه مسافر باشم نه یه راننده . به هر حال دیگه فرقی نمیکنه کی چی کاره بود و کی باید چی کار میکرده . من میرم . » در را باز کرد و پیاده شد .
الف گفت: « بن‌بست . بالاخره به بن‌بست رسیدیم ... »

-- بخش‌هایی از داستان همسفران خودم :>
...

The Nobodies, Marilyn Manson


Today I'm dirty
I want to to be pretty
Tomorrow I know, I'm just dirt
Today I'm dirty
I want to to be pretty
Tomorrow I know, I'm just dirt


We are the nobodies
Wanna be somebodies
We're dead, we know just who we are
We are the nobodies
Wanna be somebodies
We're dead, we know just who we are

Yesterday I was dirty
Wanted to be pretty
I know now that I'm forever dirt
Yesterday I was dirty
Wanted to be pretty
I know now that I'm forever dirt

We are the nobodies
Wanna be somebodies
We're dead, we know just who we are
We are the nobodies
Wanna be somebodies
We're dead, we know just who we are


Some children died the other day
We feed machines and then we pray
Look up and down mortified
You should have seen the ratings that day
Some children died the other day
We feed machines and then we pray
Look up and down mortified
You should have seen the ratings that day

We are the nobodies
Wanna be somebodies
We're dead, we know just who we are
We are the nobodies
Wanna be somebodies
We're dead, we know just who we are
We are the nobodies
Wanna be somebodies
We're dead, we know just who we are
We are the nobodies
Wanna be somebodies
We're dead, we know just who we are




...

- هنوزم میشه عاشق شد و از ستاره مأیوس نشد ...
- یادت نره دوسِت دارم ...
- تو که بی‌قرار دیدن شب و ستاره ای ...
- قرارمون یادت نره ...
- ... ولی بعضیا معتاد میشن به عشق یه طرفه ...
- دیوونه دیوونه ...
- آمدیم نبودید رفتیم ... شاید برگشتیم !
- قرارمون ساعت عشق ...
- اگر از عشق میشد قصه نوشت ...
- عاشقم و عاشق تو ...
- من خوش خیال ساده٬ حالا با پای پیاده ...
- بزن بریم از اینجا ...
- گل سنگم، گل سنگم ...
- خیلی دلم تنگه برات ...
- هنوزم میشه عاشق شد و از ستاره مأیوس نشد‌ ؟!!

پ.ن. پیام چرا دیگه با من حرف نمی‌زنه ؟!!
...

Stretch on the Plain of Forever - Chris Mahr


...

- هنوزم میشه عاشق شد و از ستاره مأیوس نشد ...
- تو که بی‌قرار دیدن شب و ستاره ای ...
- ... ولی بعضیا معتاد میشن به عشق یه طرفه ...
- آمدیم نبودید رفتیم ... شاید برگشتیم !
- اگر از عشق میشد قصه نوشت ...
- من خوش خیال ساده٬ حالا با پای پیاده ...
- گل سنگم، گل سنگم ...
- به تو نامه می‌نویسم ...
- در راه عبور از تو ٬ من این‌همه دور از تو ...
- چشم به راه می‌مانم ...
- مثل اون پرنده که دلش گرفته تو قفس ...
- هنوزم میشه عاشق شد و از ستاره مأیوس نشد‌ ؟!!

پ.ن. قرن ما شاعر اگر داشت هوا بهتر بود ...

...

بازم یه پروژه‌ی دیگه ... ولی قول میدم توش خون و خونریزی نباشه !

پ.ن. این فکر کردن هم بد دردسریه ها !!
...

بالاخره به دیوار خوردی ؟ سرت شیکست ؟‌ له شدی ؟ خب خوبه٬ خدا رو شکر . ولی یه کم بذ بگذره٬ یه جور احساس به بن‌بست خوردگی مفرط که کردی اون وقت بیا پیش خودم تا بهت بگم ...
بیا تا بهت بگم که تازه رسیدی به اول راه. همیشه اصلی‌ترین راه‌ها از دشوارترین بن‌بست‌ها شروع میشن.

...

دیروز رفته بودم هایدلبرگ گشت و گذار !! بگذریم از اینکه فک کنم اولی مسافرت عمرم بود که خرج خورد و خوراک توش از خرج سفر بیشتر شد ولی به هر حال خوب بود٬ حالا از چه نظر ؟!! عرض می‌کنم خدمتتون: تو یه آزمایش باستانی آلمانیا شرکت کردم نتیجش این شد که من در زندگی زناشویی بسیار فرد وفاداری هستم و خیلی هم استرانگ لاور تشریف دارم !!

پ.ن. این الیزابت استیوارد یه وقت بد بش نگذره‌ها !! واقعاً که X(

...

اون بچه مال من نیست ولی باباش منم ...
شایدم باباش من نیستم ولی مال منه !
من آخر نفهمیدم وجه مشترک من و مامانش بچهه‌ست یا وجه مشترک من و بچهه مامانس !!
...

من همیشه گفتم قلیون بهتر از این آبجو های آلمانیه هم ارزنتره٬ هم زودتر میگیرتت٬ هم شیک‌تره !!

پ.ن. یکی منو وَگیرد ...
...

درسته که هنوز به دنیا نیومده ولی خوب که فکرش رو می‌کنم دلم واسه اون بیشتر از هر کس دیگه ای تنگ شده ...
...

دلم می‌خواست بازم برام حرف میزدی٬ حتی وقتی که خودمو میزنم به اون راه طوریکه انگاری هیچ حرفی لازم ندارم ... می‌دونی چیه ... از اینجا تا لوتی پوت خیلی راهه٬ خیلی ... این کامنتای قدیمی این نصفه شبی منو شصتاد سال کوچیک کرد:

وقتی زمان مبهم باقی مانده از بودنم را بر آنچه که از درون می خواهم تقسيم می کنم ؛ نتيجه ای که در جلوی خط کسری قرارمی گيرد آنقدر کوچک است که می توان از آن چشم پوشيد.
و چه ناعادلانه می نمايد خلقت این هستی در برابر زمان اندکم .... سرعت ... سرعتم هر چقدر هم که زباد باشد باز جا خواهم ماند ...

« شتاب : سرعت به زمان . » ... تو گفتی برای علی ؛ در آن روزهای سرد خاکستری .
امروز ها که می گذرد... امروزهای سخت ... امروزهای خوب ؛امروز های لازم ؛امروزهای مقدر ... تو « شتاب » را نه توضیح می دهی ؛ که زندگی می کنی ... نه در گوشه ی سنگی ی حياط مدرسه ... در بستر رونده ی عمر و تاريخ ات . و نه به علی ی دقيقه های قبل از امتحان .. به علی ی ايستاده در آستانه ... چه مهم می نمايد بودنت ...

چگونه می شود بدون معجزه ؛بدون يک جهش ديوانه وار ... آن کسر مساوی صفر را معکوس کرد ؟

مرور می کنم :
ميثم ؛
ايستاده روی لحظه ی بزرگ شدن .
ميثم ؛ آغشته .

»» هرگز کسی این گونه فجیع به کشتن خویش
برنخاست که من به زندگی نشستم


...

يادش بخير اون روزا، هويج می‌کاشتيم٬
هويجامون شيرين بود، مشتری داشتيم٬
مشتريمون تو بودی، دوستت می‌داشتيم٬
می‌برديمت اون پشتا، .....ت می‌ذاشتيم!

...

الان اونجاشم که رویاهای عاشقانه‌ی آنی دونه‌ونه داره ضایع میشه ... از من به شما نصیحت هیچ‌وقت خواهرتون رو نفرستین واستون از کسی خواستگاری کنه٬ مرد باشین اگه گه میخورین خودتون بخورین ٬ نه رو هم خودتون بشنوین. واسه فلسفه‌ی زندگیتون هم لازمه !

...

علی اینجا تکیلا یه بطریش درمیاد چهارهزار و پونصد تومن، 37% هم هست. میگی من چیکار کنم حالا ؟
...

میدونم که میدونی که میدونم. ولی نمتونم مطمئن باشم که میتونی مطمئن باشی که بدونی که مطمئناً میدونم.

...

فک کنم دیگه به جایی رسیدم که به گاو بگم زکی . من چرا سیر نمیشم ؟!!

پ.ن. حسن دلم هواتو کرده !
...

دیشب تو خواب زدم آنتونی هاپکینز رو کشتم. موضوع فیلم یادم نیست ولی من نقش اولش بودم. فکر کنم دفعه اولی بود که بهم نقش اول رو میدادن. یادم میاد که کارگردانش سیبیل داشت همین.

...

عارضم که من اینجا این مدت که آلمانم با دو تا دختر و دو تا پسر یوگوسلاو که خیلی هم بچه های خوبین تو یه خونه زندگی میکنیم (که البته اتاثامون جداس) امروز که اومدم قوطی شیر رو بندازم سطل آشغال دیدم تو سطل آشغال یه بسته کاندوم خالی (مصرف شده) پیدا کردم. از شما چه پنهون، اونقده دلم خواست ... :»
...

خوشگل نیستا ... حتی خوش هیکل هم نیست ، ولی خوب خیلی سکسیه !! این مدلش فقط تو آلمانیا پیدا میشه.

...

- ببینم٬ آدم وقتی دلش تنگ میشه باید چی‌کار کنه ؟
- آدم ؟!!
- آها !! هیچی ولش کن اصلاً.

...

کی میدونه اگه بخوایم به یکی به آلمانی بگیم « آبجی جیگرتو خام خام » چی‌چی باید بگیم ؟!!

...

به خدا من هرکول نیستم، تو هم پرومتئوس نیستی !! چرا تو کلت نمیره آخه !! من سروتهم رو جمع کنی یه آمیب هم نمیشم !!

...

دلم می‌خواست آمیب بودم، ولی حیف که از یه تک سلولی هم بیشعور ترم .

...

اینو کوچولوم به مناسبت روز بابا برام فرستاده !! دلتون آب :>



پ.ن. میمون اسمشه فقط نپرسین چرا چون قصش طولانیه.

...

همین جوری مستقیم میری میری میری تا بخوری تو دیوار ... اون موقع میتونی مطمئن باشی که دیگه رسیدی . هر چی هم محکم تر سرت خورد تو دیوار بیشتر رسیدی ! امتحان کن پشیمون نمی‌شی، سرشکستگیت هم با من. اصلاً بیمه بدنه میکنمت تو برو تو دیوار ... باقیش با من.

...

تو فیلم The Crimson Tide یه تیکه داره که دو تا افسر آمریکایی دارن با هم بحث می‌کنن. یکی میگه اگه من مطمئن باشم که با شلیک زودتر موشک هسته‌ای جنگ رو من می‌برم حتماً این‌کار رو میکنم. دومی میگه ولی من شلیک نمی‌کنم چون مطمئن هستم که با زودتر شلیک کردنم هیچ‌وقت نمتونم دشمن رو از بین ببرم. و وقتی ازش می‌پرسن چرا ؟ کدوم دشمن برای تو باقی می‌مونه میگه: « The war, itself !!»

این فیلمو تقریبا ۶ سال پیش دیدم و الان که تو وبگردی‌هام به این سایته رسیدم یادش افتادم: War Is Our Common Enemy
...

اما سفر نيست علاج اين درد ...
...

بابا اینکاره ... بابا وبلاگ ... بابا کانادا ... بابا روووزبکس !!
...

- اگه قرار بود بین کسی که عاشقته و کسی که عاشقشی یه کدوم رو انتخاب کنی چی کار می‌کردی‌؟
- فکر کنم همون کاری که بازرس ژاور آخر بینوایان کرد٬ ولی مطمئن نیستم. آخه اون خیلی مرد بود من هنوز خیلی بچم !
...

اسهال سخن !! تایتل جالبیه واسه یه وبلاگ !!
...

پرومتئوس٬ در دین یونان نام عفریتی است که انسان را از گل خلق کرد و بر خلاف دستور زئوس (خدای خدایان) شراره‌ای از آتش از آسمان ربوده به زمین آورد و به انسان صنعت آموخت . زئوس به عنوان تنبیه او را در صخره‌ای تنها در قفقاز زنجیر کرد. در آنجا عقابی روزها جگر او را می‌خورد و شبها جگر از نو می‌روئید. این شکنجه مدت‌ها ادامه داشت تا آنکه هرکول او را نجات داد ...

...

از اکباتان تا عوارضی: ۱۳۹ تا٬
از عوارضی تا وردآورد ۱۴۶ تا٬
۳۳۲ + ۹ +‌۷ +‌۱۰۳ + ...
میدونی٬ آدما (؟!!) سه دستن !! دسته‌ی اول اونایی که شمردن بلدن ٬ دسته‌ی دوم اونایی که شمردن بلد نیستن !!

بعد التحریر: من با اونایی حال می‌کنم که شمردن بلد نیستن ولی سعی خودشونو می‌کنن.

...

به زودی مقادیر متنابهی میل میزنم و عکس میفرستم ، همین که این گزارش لعنتی رو تموم کنم و کارم رو به یه جایی برسونم که امیدوارم تا آخر امروز تموم شه ....

...

همین جوری ... نقل از یه وبلاگه :

اوپپپسسسسسسسسسس..
داشتم چه کاری می کردم....
خودمم نمی دونم چرا این کارو کردم...
ببخشید که ناراحتت کردم...
هیچ وقت فکر نمی کردم انقدر ناراحت بشی..
راستشو بخوای فکر می کردم زیاد واست اهمیتی نداره..
نمی دونستم اینجوری می شی..
چه قدر خوب شد اون میل رو زدی...
اگه نه نمی دونستم الان چی شده بود..
واقعا نمی دونم چی بگم...
فقط می تونم بگم خیلی مرسی و ببخشید.......
دیگه هیچ وقت اینجوری نمی کنم.............

...

از وقتی دارم قرصای اشتها آور می‌خورم٬ دیگه از غذا خوردن سیر نمی‌شم٬ زندگی اونقذه خوش میذگره ... فقط به شرطی که آخر هفته به حساب خورد و خوراک نپردازم !!
...

داشتم فکر می‌کردم من خودم احتمالاْ ساکت‌ترین آدم پر حرفی هستم که تا حالا باهاش برخورد داشتم !
...

وبلاگ مینویسم ، پس هستم !!

...

خنک آن قماربازی که بباخت آنچه بودش
بنماند هیچش الا هوس قمار دیگر ...